خلاصه ماشینی:
"چرا باید با هستی یافتن رنجهای بیشماری را تحمل کنیم؟چه دلیل معقولی برای تحمل این دردها و رنجها و کاستیها و ناکامیها وجود دارد؟چه اموری شیرین و حتی جذاب کند؟آیا صرف همین بودن و حیات برآمده از آن میتواند معنای زیستن را برایمان معقول کند و یا باید جویای غایتی بیرون از آن بود؟اگر آن غایت وجود دارد به چه نحو قابل شناسایی و دستیابی است و راه وصول بدان کدام است؟این غایت را باید در درون خود جستوجو کنیم و یا اینکه در بیرون از خویش به دنبال آن باشیم؟این پرسشها همان گونه ملاحظه میشود به همان«پرسش هستی»باز میگردد و به عبارت دیگر مسائل وجودی ماست.
وی با بهرهگیری از ذخایر پایانناپذیر پنهان خانۀ وجود خود،در مقام تشریح روان انسان از بیانی روانکاوانه و درمانگرانه استفاده میکند و همۀ دانشهای آموختۀ خویش را در این وادی به مدد میگیرد تا اینکه ضمن توصیف احوال بشری توصیههایی برای بهبود وضع آن نیز داشته باشد.
به باور وی نینامه،شرطنامۀ مولانا با مخاطبان خود است و آنان را دعوت میکند که اگر شبی از فراق محبوب ننالیده و حرمان عظیم خود را درنمییابند،به هیچ روی ممکن نیست که با او و کتابش مفاهمهای بتواند (به تصویر صفحه مراجعه شود) برقرار کند.
اینکه چرا این فصل در ابتدای کتاب آمده از آن روست که نویسنده معتقد است برای مواجهۀ مذکور با انسان بایستی شیوهای خاص به کار گرفت.
به بیان نویسنده مولانا معتقد است که غفلتی فراگیر و سیستماتیک در این عالم برای انسانها وجود دارد."