چکیده:
در قرآن، کریمه ای است که بیانگر تاکید قرآن بر «استماع» و «انصات» است. در این آیه، این دو لازم و ملزوم یکدیگرند. در کتاب های صوفیه، حکایات بسیاری است که بر استماع قرآن و به عبارتی «نیوشیدن» آن دلالت دارد؛ حکایاتی که در آن صوفی پس از شنیدن قرآن، چنان منقلب می شود که گاهی جان می بازد. در این نوشتار، پس از معرفی ثعلبی که از گردآوردندگان این حکایات است، به بررسی این حکایات و بیان چندین حکایت پرداخته شده است. طبقه بندی این حکایات با نظر به مستمعان آن از دیگر مواردی است که به آن اشاره رفته است. در پایان به این نتیجه رسیدیم که شماری از این مستمعان تحت تاثیر بعد جمالی و شماری دیگر تحت تاثیر بعد جلالی قرآن قرار گرفته اند؛ در واقع هیبت و رهبت از سویی و شوق و رغبت قرآن از دیگرسو آنان را متاثر می کند.
خلاصه ماشینی:
"دراینباره حکایاتی در کتب تاریخی و دینیبیان شده است: محمد بن عبد الله الحافظ از ابن عباس روایت میکند که ولید بن مغیره نزد پیامبرآمد،پیامبر بر او قرآن خواند چنانکه دل ولید نرمتر شد و چون این خبر بهابوجهل رسید پیش ولید آمد و گفت:مردم تصمیم دارند برای تو مالی جمع کنند،ولید گفت:برای چه؟گفت:برای اینکه به تو پرداخت کنند تا بتوانی با گفتارمحمد(ص)معارضه کنی،ولید گفت:قریش میداند که من از ثروتمندان هستم.
(4)-سنایی دراینباره سروده است: {Sدر احد میر حیدر کرار#یافت زخمی قوی در آن پیکار#ماند پیکان تیر در پایش#اقتضا کرد آن زمان رایش#که برون آرد از قدم پیکان#که همان بود مر ورا درمان#زود مرد جرایحی چو بدید#گفت باید به تیغ باز برید#تا که پیکان مگر پدید آید#بستۀ زخم را کلید آید#هیچ طاقت نداشت با دم گاز#گفت بگذار تا به وقت نماز#چون شد اندر نماز حجامش#ببرید آن لطیف اندامش#جمله پیکان ازو برون آورد#و او شده بیخبر ز ناله و درد#چون برون آمد از نماز علی#آن مر او را خدای خوانده ولی#گفت کمتر شد آن الم چونست#وز چه جای نماز پر خونست؟#گفت با او جمال عصر حسین#آن بر بود مصطفی شده زین#گفت چون در نماز رفتی تو#بر ایزد فراز رفتی تو#کرد پیکان برون ز تو حجام#باز ناداده از نماز سلام#گفت حیدر بخالق الاکبر#که مرا زین الم نبود خبر#ای شده در نماز بس معروف#به عبادت بر کسان موصوفS}(سنایی،1329:140) (5)-یکی گوید از مشایخ که وقتی کلام خدای تعالی میخواندم{/«و اتقوا یوما ترجعون فیه إلی الله»/}هاتفی آواز داد که نرمتر خوان که چهار تن از پریان از هیبت این آیت بمردند(هجویری،1371: (Ẓ)-513)."