چکیده:
بدن به عنوان یک عنصر فرهنگی و اجتماعی در جامعه انسانی جنبه درونی یافته، و در سال های اخیر پدیده هایی بنام «چرخش بدنی» و «بدن زیسته» اهمیت فراوانی در اندیشه های جامعه شناختی یافته و این پدیده را امری «اکتسابی، فرهنگ پذیر و جامعه پذیر» کرده است. رویکرد دینی، بدن را به سمت پرورش تعالیم الهی و رویکرد فلسفی بدن را نقطه مقابل ذهن، عین قرار داده است، رویکرد روانشناختی به معیارهای فردی بدن، و رویکرد اجتماعی و فرهنگی بدن ابعاد جامعه شناختی، انسان شناسی و ساخت گرایانه را بررسی کرده است، رویکرد فمینیستی و پساساختارگرایی بیشتر معطوف به تقابل میان بدن مردانه و زنانه، بدن ابژه، بدن به عنوان زبان و عامل شناخت شناسی معطوف بوده است. درحوزه نظری، مارسل موس به بررسی رفتارهای طبیعی بدن و کنترل فرهنگی آن پرداخته؛ گافمن به تحلیل نمادهای بدنی، مدیریت بدن و کنش متقابل نمادین بدن توجه کرده است؛ ترنر، فوکو، داگلاس و الیاس به تمایز رفتار انسان جامعه مدرن نسبت به بدن خود، تحلیل گفتمان دانش و بدن های مطیع، بدن به عنوان یک روایت اجتماعی و فرآیند تمدن یابی بدن که نقش اساسی در کنترل بخشی و انسجام و انضباط بیشتر بدن و رفتارهای جسمانی دارد، پرداخته اند. پدیده بدن نشات گرفته از باورهای اجتماعی از همان دوران کودکی جامعه پذیر می گردد و دارای دو حالت نمادین بدن جسمانی و بدن اجتماعی است. تصور بدنی به آن بخش از فرایندهای جامعه پذیری گفته می شود، که بدن فرد تحت تاثیر ارزش ها و هنجارهای حاکم بر خانواده، فرهنگ و جامعه است. از نظر جامعه شناسی مصرف باید، رابطه تاثیر متقابل بدن و جامعه را بررسی کرد؛ این همان چیزی است که جامعه غربی می خواهد در جهت دموکراتیزه شدن بدن افراد حرکت کند. در قرن حاضر بدن در تبلیغات و رسانه های جمعی جنبه خریداری یافته، که این خریداری در رویکرد زنانگی و مردانگی بر مبنای جسم شکل می گیرد.
خلاصه ماشینی:
"در واقع بدن با نوعی، از ارزش ها و هنجارهای فرهنگی حاکم بر جامعه به صورت عینی تجلی می یابد، پس آنچه که در حوزه اجتماعی و فرهنگی بدن در دهه- های اخیر مورد توجه قرار گرفته است این است که: 1- بدن در نظریه های اجتماعی نوین بیانگر اهمیت فزاینده " خود" می باشد.
وی بدن آدمی را در ارتباط با مکانیسم قدرت مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد و معتقد است که در متن جامعه جدید قدرت انضباطی بر بدن متمرکز شده است؛ به نظر او در این عصر، بدن انسان به صورت کانون قدرت در می آید و این قدرت به جای آن که همچون دوران های ماقبل مدرن تجلی پیدا کند، تحت انضباط درونی ناشی از کنترل ارادی حرکات بدن قرار می گیرد.
در نظریه مابعد ساختارگرایی، ارزیابی جدیدی از آرایش می شود و بر این پایه استوار است که آرایش"واقعیت" آنچه که فرد می خواهد باشد نشان می دهد در حالی که، رهیافت قدیمی با نقد سرمایه داری بر این مسأله تاکید می کرد که آرایش واقعیت، فرد را پشت چهره قلابی پنهان می کند» (سعیدی، 1386 :33) از دیدگاه فدرستون1 در بازار سرمایه داری، جامعه مصرفی بدن به مثابه یک ابژه زبیا شناختی اهمیت اجتماعی پیچیده ای پیدا می کند که می تواند رنگ آمیزی شود، تیغ زده شود، پوشیده گردد و سوراخ شود."