چکیده:
گفتار اصلاحگرا چیست و چه تفاوتهایی با گفتار انقلابگرا دارد؟مبانی ایدهء اصلاح کدام است،و چرا در نیمه دوم قرن بیستم،گرایشهای اصلاحی جایگزین گرایشهای انقلابی شد؟مقتضیات تعهد و تقید به اصلاحات چیست؟اینها پرسشهایی است که در مقاله حاضر مورد بررسی قرار گرفته است.به نظر میرسد تغییر پارادایمی در فلسفه شناخت و تردید در نظریه تناظری حقیقت،تغییر فرهنگ حماسی به فرهنگ تراژیک که در آن،قهرمان به انسان معمولی بدل شد و خطرپذیری جای خود را به احتیاطگرایی داد،و نیز تغییرات در واقعیت و هویت طبقاتی در شرایط توسعه اقتصادی که فقر شدید و زمینه تبلیغات دولتستیز را کاهش داد،عواملی بود که سبب این گذار شد.از آنجا که فارق اصلاح و انقلاب،چیزی فراتر از عنصر خشونت است،عدم توجه به تفاوتهای مهم و نیز عدم دقت در ظرافتهای همین تفاوت، ممکن است باعث تزلزل در ایدهء اصلاح شود.ظاهرا اصلاحگرایی بر عناصر فکری و ساختاری مهمی متکی است که بناگزیر آن را جایگزین گرایش به تحول انقلابی کرده است، و ربط چندانی به اصلاحپذیر بودن یا نبودن حاکمیتهای خاص،و نیز ملازمهای با پرهیز مطلق از استقامت ندارد.
خلاصه ماشینی:
"زیادی،گفتمان انقلابی جای خود را به مهندسی اجتماعی و اصلاحات داده است.
کاملا ممکن است این تغییرات و تحولاتی
اما تفاوت در این است که در اصلاح،بدیلی که
موردنظر است به عنوان اتوپیا مطرح نمیشود؛و این تصور که فقط با تخریب نهادهای
آینهگونگی فکر و«ابراز حقیقت»بوده است:یک حقیقت وجود دارد که بعضی آن را
اما بسا که به نتایج متفاوتی میرسند و برای هرکدام هم بدیهی است که آنچه را که
حقیقت واحد و تلاش برای حذف خشونتآمیز هرگونه رقیب است.
ناشی از این اندیشهها وقتی صورت کمال به خود میگرفت که مبانی معرفتشناختی آن
دچار این اعجاب میشویم که انسان چقدر بزرگ است.
در این زمینه،نقش علوم اجتماعی عبارت است از:«کشف و تبیین وابستگیهایی در
»2تورن میپرسد:«آیا نتیجه نقد مدرنیته این است که باید به اردوی ضد مدرنیته
مواجهات ایدئولوژیک،متکی به رشد اقتصادی اروپا در نیمه دوم قرن بیستم است.
گفته شده است که«انقلاب محصول فقر نیست،چرا که اگر چنین بود،روستاییانی که
را مطرح کردند تا اثبات کنند که زیربنای اقتصادی مهم نیست،بلکه مهمتر این است که
ماهیت اعتراض دانشجویان درست ناشی از این است که
حتی ممکن است در شرایطی این دسته مشکلات به قدری گسترش یابد که
نوع دومی از مشکلات وجود دارد که ساختاری است و،بنابراین،اگرچه اساسا
غالبا در یک گفتار انقلابی تلاش بر این است که با آرمانگرایی و مانعشکنی،
ممکن است از تغییر ارکان یک سیستم سیاسی ناگزیر باشد.
راهحلشناختی است که میان گفتار انقلابگرا و اصلاحگرا وجود دارد.
در این نگاه،انسان دارای طبایعی و جامعه دارای ساختارهایی است که تغییر"