چکیده:
مداخله بشر دوستانه از مفاهیمی است که باوجود دارا بودن سابقهای حدودا یکصد ساله در ادبیات حقوق بینالملل،تنها در یک دهه اخیر مورد توجه مجامع بینالمللی و از آن جمله محافل علمی و حقوقی جهان قرار گرفته است و دلیل آن،گسترش توجه به حقوق بنیادین بشر از یک طرف و گسترش نقض شدید همان حقوق از طرف دیگر بوده است.توجه به آن حقوق از جانب سازمانهای بینالمللی مدافع حقوق بشر و افکار عمومی بینالمللی و نقض آن توسط رژیمهای خودکامه یا گروههای شورشی صورت پذیرفته است.
رویکرد جدید به مفهوم مداخله بشردوستانه در دو سطح به موازات یکدیگر رشد نموده است.در یک سطح و در چارچوب ملل متحد و منشور آن،شورای امنیت موارد نقض شدید حقوق بنیادین بشر را تهدیدی علیه صلح قلمداد نموده و در برابر آن وارد عمل گردیده است که در این سطح،اقدام شورا حساسیت زیادی را برانگیخته است، زیرا باور همگان بر مجاز بودن شورا به چنین اقداماتی است.اما در سطح دیگر و خارج از سیستم منشور و سازمان ملل متحد نیز اقداماتب اغلب از طرف سازمانهای منطقهای با همان اهداف صورت گرفته است که تأیید پارهای از اعضای جامعه بینالمللی و انتقاد پارهای دیگر را به همراه داشته است،باوجود این،به دلیل ضرورت برخورد با موارد نقض گسترده حقوق بشر از یک طرف و نقص سیستم امنیت دسته جمعی ملل متحد که امکان پاسخگویی را در مواردی از آن سلب میکند،از طرف دیگر باعث گردیده که هم اکثریت کشورهای عضو جامعه بینالمللی و هم افکار عمومی بینالمللی به همراه بخش گستردهای از حقوقدانان در اساس امکان مداخله نظامی خارج از چارچوب نظام ملل متحد را به هدف جلوگیری از نقض شدید و گسترده حقوق بشر و بشردوستانه پذیرا گردند؛اگرچه این اقدام با مفهوم عدم توسل به زور مندرج در ماده (4)2 منشور ملل متحد در تعارض باشد،زیرا باور عمومی امروزه بر این است که قاعده آمره عدم توسل به زور یا تهدید به آن نباید و نمیتواند مستمسکی برای نقض فاحش حقوق بنیادین بشر(قاعده آمرهای دیگر)باشد.
خلاصه ماشینی:
"»1 دبیر کل در موضعگیری در تأیید مداخله یکجانبه میگوید:از آنهایی که بزرگترین تهدید برای منظم بینالمللی در آینده را استفاده از زور غیاب اجازه شورای امنیت میدانند،باید پرسید-نه در بستر حوادث کوزوو-بلکه در بستر حوادث رواندا،که اگر در آن روزهای تاریک که منجر به کشتار دسته جمعی شد،ائتلافی از کشورها آماده دفاع از جمعیت توستی بودند،اما مجوز سریع شورا را اخذ نکرده بودند،آیا باید کناری میایستادند و اجازه میدادند قتل عام عملی شود؟ باتوجه به مطالب فوق-که به عقیده نگارنده میتوان از آن اینطور برداشت کرد که ارکان ملل متحد در قضیه کوزوو حداقل به صورت ضمنی یا سکوت توأم با رضایت خود اقدام نظامی ناتو در کوزوو را تأیید نمودهاند-تعیین این امر نیز اهمیت دارد که آیا کشورهای اقدامکننده از ابتدا در چارچوب دکترین مداخله بشردوستانه اقدام کردهاند؟ حقیقت این است که کشورهای ناتو در ابتدای اقدام نظامی خود،بصراحت به دکترین مداخله بشردوستانه متوسل نشدند.
اما آنچه به عقیده نگارنده اهمیت دارد،این است که هم در قضیه لیبریا و هم در قضیه کوزوو هدف از پیش اعلام شده کشورهای مداخلهکننده،مقابله با بحران انسانی و نقض گسترده حقوق بشر بوده است؛بهگونهای که ضرورت موضوع،کشورهیا مربوط را وادار نموده حتی در غیاب مجوز صریحی از طرف شورای امنیت چنین اقدامی را به عمل آورند و توجه به این نکته ضروری است که اکثریت این کشورها مبنای اقدام خود را نقض حقوق بشر در کشور مورد مداخله عنوان نمودهاند و نه مفاهیم سنتی حقوق بینالملل یا مندرج در منشور ملل متحد."