چکیده:
هدف مقاله توصیفی تحلیلی حاضر، که با استفاده از روش کتابخانه ای به سامان رسیده است، بازخوانی آرای برخی نظریهپردازان جامعهشناسی درباره بدن و تبیین چرایی و چگونگی اهمیت آن برای انسان مدرن میباشد، که ذیل عناوین «طبیعت گرایی»، «ساختارگرایی اجتماعی» و «رویکردهای ترکیبی» مورد بررسی قرار گرفته است. برآیند یافتههای نظری نشان میدهد که آموزههای عملی مترتب بر دنیوی شدن حیات مدرن، «مرگ» را به اساسی ترین چالش «بدن» تبدیل کرده است. انسان جدید، نحوة مواجهه هستی شناختی با «مرگ» را در گریز ذهنی از آن به وسیله مدیریت مستمر بدن در عین آگاهی از فنا پذیری آنیافته است. این واقعیت، ضرورت فلسفة زندگی مبتنی بر معرفت وحیانی را اثبات میکند. نتیجه حاصل این مقاله این است که قرار گرفتن انسان در قلمرو «حیات معقول» و انطباق با آموزهها و لوازم آن، در مقام نظر و عمل، تمهیدات لازم را در خروج وی از تسلسل «مدیریت بدن در عین فنا پذیری آن»فراهم میکند.
The article seeks، through a descriptive analysis relying on the library resources available، to review the view which some of sociology theorists have introduced regarding the body and to show why and how it is important for modern man. The discussion comes under the headings: "naturalism"، "social structuralism" and "compound approaches"; The results of theoretical findings show that the practical teachings، which the worldly character of modern life has brought have changed "death" into one of the greatest challgnges of "body". Modern man finds the way of ontological encounter with death in the
mental escape from it through the constant management of the body simultaneously with awareness of mortality. This fact is confirmed by the necessity of the philosophy of the life wich based on revelatory knowledge. The article reaches the conclusion that by placing man in the domain of rational life and acting theoretically and in practice
according to the doctrine and requirements of rational life، the grounds for his coming out of the chain of "body management simultaneously with its mortality" can be prepared.
خلاصه ماشینی:
"، سال اول، شماره دوم، بهار 1389، ص 57 ـ 82 گفتمان جامعهشناسی بدنو نقد آن بر مبنای نظریه حیات معقول و جهان بینی اسلامی ابوالقاسم فاتحی* / ابراهیم اخلاصی** چکیده هدف مقاله توصیفی تحلیلی حاضر، که با استفاده از روش کتابخانه ای به سامان رسیده است، بازخوانی آرای برخی نظریهپردازان جامعهشناسی درباره بدن و تبیین چرایی و چگونگی اهمیت آن برای انسان مدرن میباشد، که ذیل عناوین «طبیعت گرایی»، «ساختارگرایی اجتماعی» و «رویکردهای ترکیبی» مورد بررسی قرار گرفته است.
ترنر در تشریح رابطه بین «بدن»، «آگاهی» و «فرهنگ»، معتقد است: فرهنگهای انسانی را میتوان در قالب دوگانگی بین «خلوص» و «پاکی» از یک سو، و «خطر» از سوی دیگر، مفهوم سازی کرد، بر اساس این نوع مفهوم سازی، ترشحات بدن از نظر اخلاقی و مذهبی برای ثبات جامعه و محیط طبیعی تهدید آمیز تلقی میشوند.
از منظر نظریه حیات معقول، تغلب دیدگاههای ساختی مبنی بر تعیین کنندگی ساختهای کلان اجتماعی، نقش عمده ای در توجیه مفاسد انسانی با و ناهنجاریهای رفتار به همراه داشته و متعاقبا به باز تولید و تحکیم پایههای نوعی از تمدن منتهی شده است که اولا، اختیار را از انسانها سلب میکند و معتقد بر حاکمیت جبر بر فعالیتهای مغزی، روانی و عضلانی انسان هاست؛ ثانیا، وجدان و احکام آن را ساخته اجتماع میداند؛ ثالثا، قائل به وجود هیچ نظاره و توجیهی از مافوق محسوسات و طبیعت بر انسان نیست؛ رابعا، آنچه که یک انسان باید انجام دهد، کوشش برای دست آوردن قدرت برای تورم خود طبیعیاش، در تقابل با خود انسانی اوست."