چکیده:
زبان نمادین و اسطوره ای، در شعر معاصر جایگاهی درخور یافته است. اسطوره ها در هر سرزمینی بخشی از هویت، تمدن و فرهنگ آن سرزمین به شمار می روند و شاعران با بهره گیری از آنها، افزون بر اینکه شعر خود را هنرمندانه تر می سرایند، می توانند دغدغه ها، دل مشغولی ها و خواسته های خود را از طریق آنها با زبانی غیرمستقیم به جامعه منتقل کنند. شاعران معاصر ایرانی و جهان عرب نیز از به کارگیری اسطوره ها غافل نبوده و کوشیده اند از این طریق اهداف خود را بیان کنند. از میان این شاعران، ادونیس و احمد شاملو در شعر خود به اساطیر و افسانه ها توجهی ویژه داشته اند. در این مقاله با بررسی اسطوره در شعر این دو شاعر، به این نتیجه می رسیم که افزون بر گرایش این دو به بهره گیری از اسطوره، ادونیس به بازآفرینی اسطوره ها می پردازد و شاملو خود به خلق اسطوره دست می زند.
خلاصه ماشینی:
"(ابن عربی 1975:89) ابن عربی در سخنان فوق چند نکته مهم را دربارۀ حالات دیوانگان الهی خاطرنشان میکنداینکه این مولهان و آشفتگان،در عالم ناسوت-یا به تعبیر خود وی عالم شهادت-ماند حیوانات،بدون شعور انسانی و بدون تدبیر و اراده زندگی میکنند و عامل سخنان حکیمانه آنها نیز خداوند است،ناظر بر سقوط کامل اوصاف بشریت از آنان است که در عرفان اسلامی عالیترین مرتبه فنا یعنی مرتبه«بقاء بعد الفناء»و یا«بقاءبه حق»نامیده میشود.
وی تصریح میکند که تغیر حال و زوال عقل عقلای مجانین در وقت فجآت(یا تجلیات ناگهانی)،با تجربۀ«هیبت و ارتعاش»پیامبر اسلام در لحظات دریافت وحی کاملا به هم شباهت دارد و از مقام آنها نمیکاهد و تفاوت آنها فقط در پایداری و ناپایداری آندو است(همان: 95)؛بنابراین از نظر ابن عربی،انبیاء مالکان بر احوال خود نیستند،بلکه آنان در لحظات دریافت وحی مملوکان و مغلوبان احوال خود هستند و اگر رسالت پیامبری و تبلیغ آنها برای هدایت خلق نبود،خداوند عقل آنهارا نیز به خاطر عظمت آنچه مشاهده میکردند،فانی میساخت؛از همینرود خداوند به آنان نیرویی میدهد که بتوانند آن وارد عظیم را تحمل کند و سپس به مردم برسانند.
(همان:97) اگرچه آگاهی و اخبار این دیوانه از بواطن اشیاء و اشخاص را میتوان ناشی از عروج عقل وی از عالم ظاهر(ناسوت)به علم باطن(لاهوت)ومربوط به شهود تجلی عظیم دانست که ابن عربی در نظریه خود درباب منشأ جنون عقلاء المجاننین مطرح کرده است،وعظ کردن مردم با استشهاد به آیات قرآن و تأویل آنها مطابق با تعاریف اولیه خود از ماهیت انسان و شیطان و إندار و تحذیر خلق نسبت به عذاب اخروی،همچنین پرسش و پاسخها و گفتوگوهایی که بین او و ابن عربی واقع شده است،همگی به نوعی نشانه هشیاری و استشعار او به حال خود است."