چکیده:
در مقاله حاضر، پژوهشگر درصدد برآمده است تا هم آوایی دو نابغه ادبیات جهان، مولانا جلال الدین محمد مولوی و جبران خلیل جبران را بشنود و آن را به گوش مشتاقان برساند. نیلبکی که جبران در پیامبر از آن یاد م یکند، همان نی است که مولانا مثنوی معنوی را سعی دارد عوامل سنگینی گوش « المواکب » با آن آغاز می کند. جبران در قصیده زیبای بشر در مقابل فریادهای نی الهی را بیان کند. در پیامبر، جبران خود را چنگی می داند که خداوند آن را می نوازد و در مثنوی، در داستان پیرچنگی، مولانا حقایقی را درباره انسان و ارتباط او با ذات هستی بخش بیان می کند و و عشق که محور همه عالم است، در این نگرش کوتاه، قطعه شعر « نای » در قصیده « المواکب » و مثنوی به مشام می رسد.
The present article tries to survey two genius poets of the world- Mowlānā and Jebrān Khalil Jebrān.
The flute that Jebrān has mentioned in his “Payāmbar” (messenger) is the one that Mowlānā has talked about it in his “Mathnavi” (couplets). Jebrān calls himself a harp in his book which Lord plays it and Mowlānā talks about the relation between human and the creator “Lord”.
خلاصه ماشینی:
"{Sدر اندرون من خستهدل ندانم کیست#که من خموشم و او در فغان و در غوغاست#چه ساز بود که در پرده میزد آن مطرب#که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواستS}(حافظ،دیوان،ص 59) نیلبکی که جبران در پیامبر از آن یاد میکند،همان نی است که مولانا،مثنوی معنویرا با آن آغاز میکند: {Sبشنو از نی چون حکایت میکند#از جداییها شکایت میکند#کز نیستان تا مرا ببریدهاند#از نفیرم مرد و زن نالیدهاند#سینه خواهم شرحهشرحه از فراق#تا بگویم شرح درد اشتیاقS}(مولوی،مثنوی،ج 1،ص 3) جبران خلیل جبران در قصیدۀ«المواکب»2به یاری جلال الدین محمد مولویمیشنابد و میخواهد عوامل سنگینی گوش بشر را در مقابل فریادهای نی الهی بیان کند.
که تأثیر داشته باشد: {Sاعطنی النای و غن فالغناه خیر الشراب#و انین النای یبقی بعد ان تفنی الهضابS}نی را به من بده و بخوان پس آوای این نای نابترین شراب است و نالۀ آن جاودانه استبعد از خاموشی همۀ صداها.
{Sاعطنی النای و غن فالغناه عدل القلوب#و انین النای یبقی بعد ان تفنی الذنوبS}نی را به من بده و بخوان پس آوای این نای آواز عدالت دلها است و نالۀ آن جاودانه استبعد از اینکه گناهان نابود شود.
em hcuot yam ythgim eht fo dnah eht taht prah a I mA مولوی در آغاز مثنوی به سئوال جبران پاسخ میدهد: {Sدو دهان داریم گویا همچو نی#یک دهان پنهانست در لبهای وی#یک دهان نالان شده سوی شما#هایوهوی درفکنده در سما#دمدمه این نای از دمهای اوست#هایوهوی روح از هیهای اوستS}&%00615JTAG006G% {Sلیک داند هرکه او را منظر است#کاین فغان این سری هم ز آن سرS}(همان،ج 14،ص 11) تشبیهی که جلال الدین در ابیات فوق آورده است،نشان دهندۀ نظریۀ مولانا دربارۀروح انسان است."