چکیده:
امام علی(ع) بر لزوم مرگ آگاهی و توجه به مرگ تاکید می ورزد و می کوشد تا انسان ها را از طریق شناخت درست حقیقت مرگ به شناخت خود و به تبع آن، به فهم معنای زندگی رهنمون سازد. به تعبیری، مرگ بخشی از زندگی انسان است و هرگونه فهم نادرست از آن، فهم انسان از خویشتن را تحت تاثیر قرار می دهد؛ در چنین حالتی فرد نمی تواند تلقی درستی از زندگی داشته باشد تا به معناداری یا بی معنایی آن پی ببرد. بنابراین یاد مرگ و توجه مستمر به آن و الهام از سیره و گفتار اهل ذکر، طریقی است که عمل به مقتضای آن انسان را قبل از مواجهه با مرگ، با مرگ و حیات جاوید پس از آن آشنا می سازد. این دریافت درست از مرگ به فهم معناداری زندگی می انجامد.
Imam Ali (a) has paid special attention to human awareness of death and the necessity for remembering death. He attempts to lead man to a high degree of self-knowledge and meaningfulness of life through a comprehensive understanding of death. As is considered، death is essentially interrelated to life and، therefore، every lack of correct knowledge toward the former would affect human self-knowledge، and in such a state، one fail to have a right understanding of life، neither negatively nor positively. In this way، permanent attention to death and being inspired by the sayings and deeds of men of remembrance is the very manner upon which one can attain a considerable understanding of death and everlasting world following it in earthly life. Such a right knowledge of death would lead man to understand his life as something meaningful.
خلاصه ماشینی:
"آیت الله جوادی آملی در اشاره به این ویژگی اهل ذکر(امام)مینویسد: همین تضلع و گوناگونی فضائل انسانی در امام معصوم سبب میشود تا افراد مختلف از هر دین و با هر باوری با اندک آشنایی با چنین شخصیتی،هرچند به فراخور گستره دانش و عمق بینش خود،از منظر خاصی به سوی کمالات وجودی امام جذب شوند و از همان جهت به او محبت ورزند؛البته هر محبتی،در هر مرتبتی مرهون مرتبهای از معرفت است(جوادی آملی، 1387،ص 43).
بر پایه آنچه گذشت میتوان گفت رمزگشایی مسئله مرگ با کاوش در رفتار و گفتار اهل ذکر حاصل میگردد و این امر موجب نیکفرجامی و فهم معناداری است،چرا که از این منظر، مرگ واسطه بین مراحل حیات انسانی تلقی میشود(طباطبایی،1374،ج 17،ص 475)و کسی که به درستی خود را بشناسد،مرگ را جزئی از خود میبیند.
در واقع آن حضرت در بیان این منطق درصدد پاسخ به این پرسش است که با توجه به چرخش روزگار و تغییر و تحولات آن و نیز با توجه به تفاوت فاحشی که بین نسلهای گوناگون وجود دارد،چگونه سرگذشت پیشینیان میتواند برای دیگران عبرتآموز و سازنده باشد؟امام در پاسخ به این پرسش میفرماید: ای بندگان خدا!بدانید شما و آنانکه در این دنیا زندگی میکنید،به همان راهی میروید که گذشتگان پیمودند.
2 ابن میثم بحرانی نیز به این بیان منطق حاکم بر سخنان حضرت را بیان میکند: اینکه فرموده است«آخر افعاله کاوله»مقصود آن است که آثار و اعمال روزگار شبیه یکدیگر و آنچه در آخر آن خواهد گذشت،ماند آغاز آن است؛بدین معنا که آنچه در یک زمان موجب آبادانی و شکوفههای میشود با سپری شدن آن زمان رونق و آبادانی آن نیز به پایان میرسد و احوال روزگار پیوسته بدینگونه و بر یک قانون سپری میگردد و عبارت«متشابهة اموره»نیز به همین معناست."