چکیده:
در میان تفاسیر گوناگونی که تاکنون از تجربههای نزدیک به مرگ ارائه شده است، تفسیر کارول زالسکی در کتاب سفرهای آنجهانی، مناقشات فراوانی را برانگیخته است. وی تجربههای نزدیک به مرگ را توصیفاتی نمادین تلقی میکند که به هیچرو نمیتوان آنها را جزء مشاهدات مستقیم و مفاهیم عینی دانست. او معتقد است تجربههای دینی به جای آنکه ماهیتی توصیفی داشته باشند، نمادین هستند؛ زیرا حقیقت، خود را در قالب زبان بشری و صور فرهنگی به ما مینمایاند و در این فرآیند، گریزی از نمادها نیست. او بر این اساس، الاهیات را رشتهای علمی تلقی میکند که باید متولی اصلی بررسی و تحلیل نمادها و روایتهایی باشد که صور خیال مذهبی را تغذیه میکند. این نوشتار میکوشد با بررسی تفسیر زالسکی از تجربههای نزدیک به مرگ در کتاب سفرهای آنجهانی، تحلیلی انتقادی از آن به دست دهد.
خلاصه ماشینی:
"مثلا وجود نور و تاریکی در گزارش تجربههای نزدیک به مرگ ادوار و فرهنگهای مختلف، امری انکارناپذیر است و به سادگی نمیتوان آن را نادیده گرفت؛ اما کسانی نظیر کتس، در باب تجربههای عرفانی و زالسکی دربارة تجربههای نزدیک به مرگ، عقیده دارند که هنگامی که پژوهشگران این حوزهها از مؤلفهای مشترک در همة تجربهها سخن میگویند، در حقیقت تفسیر خود از آن مؤلفه را بر هویت و ماهیت مؤلفة مشترک تحمیل میکنند؛ در حالی که اگر ما به تأثیرات فرهنگی، زبانی و اعتقادی، که تجربههای ما را شکل میدهند توجه کنیم دیگر نمیتوانیم ملاقات با مسیح، کریشنا و سایر شخصیتهای مذهبی را ذیل سرفصل کلی ملاقات با موجود نورانی طبقهبندی کرده و این نامگذاریها را صرفا برچسبزدن و تفسیر شخصی افراد تلقی کنیم.
در این میان، نباید از نظر دور داشت که اگرچه به اعتقاد پژوهشگرانی نظیر زالسکی، حضور مفاهیم خشن و صحنههای رعبانگیز در تجربههای نزدیک به مرگ ادوار گذشته، به ویژه قرون وسطای مسیحی، ناشی از نفوذ قاهرانه فرهنگی است که در آن ایام مروج این نحوه تلقی از حیات پس از مرگ بوده است و بالطبع کاهش اینگونه تصاویر و تلطیف فضای تجربهها در دوران جدید ناظر به افول اندیشههای سنتی در باب حیات پس از مرگ است، اما در این میان، بخشی از تجربههایی که در هر دوره خلافآمد فضای فرهنگی و اعتقادی رایج تلقی میشده، مجال بروز نیافته و یا آنکه به دست راویان حذف شده یا مشمول جرح و تعدیلهای جدی شده است."