چکیده:
رویین تنی اسفندیار پاکدین و رواج دهنده دین مزدایی که بنابر ادبیات ایران باستان و متن های پهلوی و شواهد ذکر شده در وجر کرد دینی و سپس تاکید بر آن در زند وندیداد، به همت و دعای اشو زرتشت و تقدیم ناری مقدس به او صورت پذیرفته، دارای ریشه ای بنیادین در فرهنگ ایران باستان بوده و زیربنای آن بر اساس منطق باورپذیری دینی و اندیشه های مزدیسنایی استوار است؛ در هیچ یک از متون اوستایی و پهلوی زردشتی کمترین نشانی ازآسیب پذیری چشم اسفندیار وجود ندارد. رویین تنی اسفندیار نیز در شاهنامه ـ علی رغم آن که افسانه تیرگز و چشم اسفندیار از جلوه خاصی برخوردار است ـ مورد تردید است. می توان احتمال داد «داستان آسیب پذیری چشم اسفندیار» از طریق راویان و ناقلان سنت های شفاهی کهن ماوراءالنهر و خراسان بزرگ و سیستان که محل پرورش داستان های اساطیری و حماسی بود، رواج پیدا کرد و سپس به تدریج با تغییر و تحولات گوناگونی به صورت یک روایت حماسی مدون که مجزا و مستقل از خدای نامه بود، انعکاس یافت و ماخذی مورد وثوق و قابل استفاده برای نویسندگان شاهنامه های منثور شد. این داستان منفرد به شاهنامه ابومنصوری و سپس از آن طریق و یا به صورت جداگانه در کنار سایر مآخذ فردوسی به شاهنامه راه یافت.
According to Wejarkard ī dēnīg، the brave and blessed Esfandiyār becomes brazen-bodied by the praying of the prophet Ašū – Zarduxšt in the ceremony of Drōn Yašt. The prophet gives him some pomegranate seeds and Esfandiyār is rendered invulnerable. Pahlavi Zand ī Vandidād says that Esfandiyār cannot be hurt، harmed، threatened or wounded by sword، knife or any other weapon because of his invulnerability. However، in the Shāhnāma of Ferdowsi، Esfandiyār has vulnerable eyes. There are some similarities between the characteristics and functions of Esfandiyār of the Shāhnāma and Achilles in Greek mythology due to the combination of the old Iranian and ancient Greek cultures. The overwhelming influence of the Greek culture in Persia was because of a ruling Greek government in Bacteria from 250 to 130 B.C.
خلاصه ماشینی:
"٢ـ در داستان نخستین رزم رستم با اسفندیار، اسفندیار با جوشن و خود در صحنه نبرد حاضرمی شود: بفرمود تا جوشن و خود اوی همان ترکش و نیزة جنگجوی ببردند و پوشید روشـن برش نهــاد آن کــلاه کیی برسرش (همان : ٣٧٧، ابیات ١٠١٧ ـ ١٠١٦) ٣ـ اسفندیار بارها در شاهنامه با صفت «زره دار» توصیف شده است تـا جـایی کـه حتـی پـس از تیـر انداختن رستم بر چشم اسفندیار و آن گاه که او بر خاک آوردگاه که از خون وی لعل فـام گشـته ، نشسـته بود، رستم گریان و دردمند، اسفندیار را چنین توصیف می کند: که تا من به گیتی کــمر بسته ام بسی رزم گردنکشان جسته ام سواری ندیدم چــو اســـفندیار زره دار بـــا جوشــن کـارزار (همان : ٤١٧، ابیات ١٤٣٨ ـ ١٤٣٧) ١٦ـ افسانه چوب گز و چشم اسفندیار در شاهنامه پس از بررسی بخش های گوناگون کتاب اوستا و متون پهلوی مشخص گردید علی رغم آنکه در مـتن پهلوی وجر کرد دینی ، شرح سخت (یشت ) تن شدن اسفندیار و تقدیس او بوسیله اشوزردشت و در متن زند وندیداد به خط و زبان پهلوی تأکید بر رویین تنی او دیده می شود، اما نه در دو مـتن یادشـده و نـه در هیچ یک از متن های اوستایی و پهلوی دیگر کوچک ترین اشاره و نشانه ای به آسیب پذیری اسفندیار، آنهم از ناحیة چشم توسط شاخه گز وجود ندارد."