چکیده:
نشانه ها در ادبیات بیشتر به صورت نمادین و بر اساس جنبه های قراردادی خود شکل می گیرند. شعرها و نقاشی های سهراب سپهری، شاعر و نقاش توانای معاصر نیز آکنده از نشانه هایی است که با رمزگشایی آن ها ملموس تر و قابل فهم تر می شود. خاستگاه نشانه های سهراب اغلب طبیعت و همچنین عرفان بودایی و هندی بوده است. وی با نوعی کشف و شهود عرفانی و استتیک افلاطونی به «همه خدایی» و «همه جا خدایی» رسیده است. بخش قابل توجهی از نشانه های کیهانی در آثار سهراب، نشان دهنده نور ازلی و تجلی ذاتی هستند به گونه ای که شاعر را به سمت حقیقت هستی رهنمون می شوند. از آنجا که پژوهش نشانه شناختی می تواند به کشف لایه های معنایی شعرها و نقاشی های سهراب منجر شود و خواننده را به سپهر نشانه ای او نزدیک کند، در این مقاله کوشیده ایم پاره ای از مهم ترین نشانه های کیهانی را در شعر و نقاشی سهراب سپهری با دیدگاهی نشانه شناسانه و مبتنی بر هر دو مکتب سوسوری و پیرسی تحلیل کنیم و تا حد امکان از مفاهیم و دلالت های ضمنی آن ها پرده برگیریم.
Formed contractually، signs in literature are often symbolic in nature. The poems and paintings of Sohrab Sepehri، the contemporary Iranian poet and painter، are imbued with such signs which، if decoded، are rendered more tangible and more intelligible. Sepehri’s signs have their origins in nature and Hindu and Buddhist mysticism. With his mystical intuition and Platonic aesthetics، Sepehri has come to believe in a pantheistic understanding of the universe. A significant part of his cosmic signs represents eternal light leading the poet to the truth of existence. Semiotic research can lead to the discovery of meaningful layers in his poems and paintings and can bring the readers close to the semiotic space his poems. The article tries to analyze some of the most important universal symbols according to the schools of Saussure and Pierce and shed light on the concepts and their implications as they appear in Sepehri’s works.
خلاصه ماشینی:
"از این رو در شعر بالا سهراب با همنـشین سـازی «چـرخ »، «گردونـه » و «خورشید» و نیز «نیلوفر» یا لوتوس که به گل خورشید نیز مشهور است و به مهر و سمبل آفتاب تعلق دارد و نیروی نگهدارندة زمین است (عبداللهیان، ١٣٧٨)، بر آن است تا نـشان دهـد کـه خورشـید، منبـع نـور لایزالی ، در تاریکی وحشت و ظلمت ، با دلالت ضمنی ، هدایتگر و روشنی بخـش ارواح حوریـان چـشمه است ؛ به ویژه که در این شعر، «ریشه های روشنایی » در سطح مـدلولهـای متـداعی مـی توانـد نمـادی از پرتوهای زرین خورشید باشد؛ همان که در برخی از متون با نماد «زیگزاگهـای پیـاپی » از آن تعبیـر شـده است (همان).
هر کدام از نـشانه هـای بـالا را مـی تـوان بـا توجـه بـه دلالت های درون و برون متنی تفسیر کرد؛ لکن بـرای پرهیـز از اطالـة کـلام تنهـا بـه تفـسیر دو نـشانة مشترک در هر دو متن شعر و نقاشی سپهری بسنده می کنیم : برای سهراب نشانه هایی چون پنجره، در و درگاه، همواره نمادی از ارتباط معنوی، فتوح و گشایش دل آدمی به جهان روشنی ها و سرسبزیهاست ؛ دریچه ای است که درون سالک را به نـور بـصیرت و شـهود روشن می سازد و گشودگی آن کمال و سعادت آدمی را تضمین می کند.
عنصر دیگـری کـه در این تابلو خودنمایی می کند پارچه ای سفیدرنگ است که بر روی پله بر زمین افتـاده اسـت و مـی توانـد حاکی از آن باشد که جامة عاریتی سالک که رنگ تعلق مادی داشته ، در آخرین قدمها به هنگام رسیدن بـه اوج ماه از او باز مانده و خود عروج کرده است ."