چکیده:
در این مقاله به بررسی یکی از ویژگی های انسان به نام مقام فوق تجردی، از نگاه دو فیلسوف بزرگ: صدرالمتالهین و ملاهادی سبزواری، پرداخته شده است. در انسان شناسی فلسفی از منظر حکمت متعالیه و شارحان آن، به این مقام خاص توجه ای ویژه و مبانی آن اثبات شده است و به بیان و تحلیل و بررسی آرای ملاصدرا و ملاهادی سبزواری در مورد این مقام پرداخته شده و این نتیجه به دست آمده است که از نگاه این دو فیلسوف، انسان به این لحاظ که دارای مقام معلومی نیست، می تواند از تمام مرحله ها عبور کند و به مرحله ای برسد که علاوه بر تجرد از ماده، از ماهیت نیز تجرد یابد، هر چند نحوه بیان این دو فیلسوف در تبیین و استدلال اندکی با یکدیگر فرق می کند و این تفاوت باعث می شود اندک تفاوتی در افق دید این دو فیلسوف نسبت به این مقام به وجود آید.
خلاصه ماشینی:
براساس حرکت جوهری است که میتوان ادعا کرد سیر وجود نفس تنها به عالم طبیعت منحصر نمیشود، بلکه نفس انسان هم قبل از این عالم (به وجود سبب خود) و هم پس از آن، دارای عوالم و نشآت خاص متناسب با آن نشأه است، در نتیجه زمینه برای اثبات مقام فوق تجردی فراهم میشود، چرا که لازمة انکار حرکت جوهری و استکمالی نفس، این است که نفس از ابتدای پیدایش خود تا تعلق به بالاترین مرتبة عقلی، دارای ماهیت و جوهر ثابتی باشد و این بر خلاف وجدان و وجود تحولات شگرف و جوهری در ذات انسان است که باعث میشود انسان از مرتبة مادی و جسمانی به مرتبة بالای تجرد نائل شود (شرح ج8 اسفار، مصباح یزدی، ج2/ص275).
من به هر چیزی با «هو» اشاره میکنم، اما به خودم با «انا»، زیرا چیزهای دیگر ماهیت دارند، ولی خودم ماهیت ندارم، لذا انوار اسپهبدی و نفوس ناطقه دارای ماهیت نیستند و به طریق اولی ماده ندارند (شرح منظوم سید رضی شیرازی، ج2/ص1858) شیخ اشراق در جایی دیگر برای اثبات بیماهیتی نفس انسان میگوید: ادراک من همان وجود مجرد از ماهیت و علم حضوری من است، زیرا نمیتوان ادراک خود را از نوع علم حصولی فرض کرد، چرا که اگر علم حصولی باشد، معلوم (ادراک من) عین نفس یا جزء نفس نیست و لذا غیر نفسمان خواهد بود و یا به عبارت دیگر ذات نفس از علم حصولی متقوم خواهد بود، در حالی که نفس به خود علم حضوری دارد، بنابراین ادراک نفس، ماهیت نیست بلکه خود وجود است، در نتیجه وجود انسان دارای ماهیت نیست(تلویحات، سهروردی، ص116-115 و اسرارالحکم، ملاهادی سبزواری، ص259-257 وص4).