چکیده:
منظومه هایی که پس از شاهنامه و غالبا به پیروی از آن، در زمینه های پهلوانی، دینی و تاریخی به نظم درآمده اند، از مآخذی هستند که کمتر مورد توجه فردوسی شناسان است. حال آنکه سرایندگان بیشتر این آثار افزون بر تاثرات فراوان زبانی، ادبی و اندیشگی از شاهنامه، به صورتهای گوناگون از فردوسی و شاهنامه نام برده اند که گردآوری و بررسی مجموع این اشارات نکته های تازه و درخور بحثی درباره سرگذشت حکیم توس و نظم شاهنامه و نیز تلقیات رایج نسبت به آن در فرهنگ ایران، پیش روی می نهد. نتیجه پژوهش در آن دسته از منظومه هایی که متن منقح چاپی یا نسخه برگردان آنها قابل دسترسی است، زیر چند عنوان/ موضوع تقسیم بندی می شود.الف) ستایش و بزرگداشت فردوسی و شاهنامه که در اغلب این آثار دیده می شود و ویژگی عام فرهنگ و ادب ایران در همه ادوار پس از فردوسی است. ب) سرگذشت فردوسی و نظم شاهنامه که به پیروی از سنت ادبی و تاریخی، ناظر بر برخی از افسانه های احوال فردوسی و چگونگی سرایش شاهنامه است؛ ولی در این میان مواردی به سان نقش کرامیان در شاهنامه سرایی، داستان آمرزش و بهشتی شدن فردوسی به سبب بیتی توحیدی که به استناد دست نویسهای معتبر شاهنامه الحاقی است و انتساب عنوان/ صفت «مرد غازی» به فردوسی، از اشارات سزاوار توجه است. ج) خرده گیری بر فردوسی و شاهنامه. در اینجا ایرادها و نقدها از چند منظر مختلف بیان شده است؛ از جمله: نشان دادن ضعفهای پهلوان اصلی شاهنامه رستم و برتری جهان پهلوان منظومه خویش بر او، ناخشنودی از سروده نشدن داستانی خاص از سوی فردوسی، اعتراض به انتقاد فردوسی بر سخن سست دقیقی، تعریض به مذهب و عقاید فردوسی، تاختن بر محتوای مغانه (ایران پیش از اسلام) شاهنامه در برابر منظومه های دینی و معرفی فردوسی به عنوان ستاینده کافران و گبران) ادعای برابری با فردوسی و برتری بر او.
خلاصه ماشینی:
الف) ستایش و بزرگداشت فردوسی و شاهنامه تقریبا همة کسانی که پس از فردوسی منظومه ای پهلوانی، دینی و تاریخی به تقلید از شاهنامه سروده اند،به بزرگی مقام فردوسی و شاهنامه معترف بوده اند و این تعظیم و ستایش؛ البته ویژگی غالب فرهنگ ایرانی در تمام ادوار پس از فردوسی بوده است (← نوریان، 1371: 131- 164) اسدی طوسی، همشهری و نخستین پیرو فردوسی، او را «پاک مغز» و «نغرگوی» خوانده و در گرشاسپ نامة خویش تصریح کرده است که فردوسی با شاهنامه «داد سخنهای نغز داده» و «گیتی را آراسته» است (← اسدی، 1317: 14/ 18و19) سرایندة ناشناس فرامرزنامة تقریبا 1600 بیتی (احتمالا حسامی فیروز آبادی یا مرزبان فارسی)3 در شرح احوال خود، خویشتن را «غلام دل پاک فردوسی» معرفی کرده است: یکی روستا بچة فرسیام غلام دل پاک فردوسیام (فرامرزنامه، 102/718) قاسم مادح در این بیت جهانگیرنامه: به شهنامه فردوسی نغزگوی یکایک بگفته است از رزم اوی (مادح، 1380: 18/20) به سان اسدی، فردوسی را با صفت «نغزگوی» ستوده و ناظم سام نامه که به احتمال بسیار خواجوی کرمانی معروف نیست4 این گونه بهاظهار کهتری در برابر فردوسی پرداخته است: سرانجام کردم بدین نامه ختمبه نزدیک خورشید او ذرهامکشیدم یکی جوی آبش طراز که فردوسی اش هست شهنامه ختمبه دریای گفتار او قطرهاملب جو بدان بحر پیوسته باز (سام نامه، 2/ 398) نظامی در هفت پیکر و شرف نامه به ترتیب، فردوسی را «چابک اندیشه» و «دانای توس» نامیده که «آراست روی سخن چون عروس» (← نظامی، 1378: 627/ 20و 931/ 118) ابن حسام خوسفی از کهن ترین سرایندگان منظومه های دینی چندین بار در خاوران نامه از فردوسی و هنر سخنوری او به نیکی یاد کرده است (مثلا←خوسفی، 1382: 198/ 2696؛ 200/ 2737- 2745و 315/ 4918) برای نمونه: و دیگر که فردوسی پاکزادبپرداخت آن نامة نامدارسخن را بلندی ز گفتار اوستبر او ختم شد گفتن مثنوی که رحمت بر آن تربت پاک باد5فرو ماند تا جاودان یادگارسخن را شعار اندر اشعار اوستاز او به نگوید کسی مثنوی(خوسفی، 1382: 64،65/ 332- 335) اوصاف احترام آمیزی چون نامدار خطیر، نامبردار و نامور برای فردوسی در همایون نامة زجاجی تبریزی (← زجاجی، 1383: 966/ 249؛ 1057/ 69و 1089/ 64) نشان دهندة جایگاه فردوسی در نزد ادبای تبریز سدة هفتم و گواه دیگری برای نفوذ شاهنامه در آذربایجان است.