چکیده:
در اساطیر هند و اروپایی، اسب بهترین یاور هر قهرمانی است. پهلوانان نامدار نیز اسبی در خور برمی گزینند و از آن لحظه به بعد، این دو در همه سختی های و آسانیها در کنار هم اند. به تفاهم و زبان مشترکی می رسند. با هم زندگی می کنند و سرانجام با هم می میرند. حتی گاه بین آنان پیمان برادری بسته می شود. باره های پهلوانان، مانند خود آنها به اساطیر می پیوندند و در پرتو این خصلت، ویژگیهای منحصر بفردی را کسب می کنند. حتی گاه همچون ایزدان ستایش می شوند. آنان خورشیدفش، آبی نژاد و گاه باد سرشتند. بال دارند و به آسمان پرمی کشند. بدین سان بخش اعظم نیروی هر پهلوانی در اسب او نهفته است. باره او سلاح کارآمد اوست. باره های پهلوان با اژدهایان و ماران نبرد می کنند و درپاره ای موارد قهرمان را به آرزوهای خود می رسانند.
خلاصه ماشینی:
(مارزلف، 1371: 314، I و II) در بسیاری از اسطورههای کهن قهرمان جوان مورد آزار و اذیت نامادری خود واقع شده، به همراه بهترین و برجستهترین یاور خود؛ یعنی اسبش مورد خشم و غضب قرار میگیرد، مانند هیپولیتوس که به دریا افکنده میشود و سیاوش که مجبور میشود با اسبش بهزاد، از میان ور آتش بگذرد.
در واقع اسب سخن و احساسات قهرمان خود را درک میکند، مانند رخش ((فردوسی، 1/ 259، بیت: 360-361؛ ص 260، بیت 378-383) و شبرنگ بهزاد ((خالقی مطلق، 1357: 146) در داستان سغدی رستم آمده است: "xō rustami čan δūr awu δēw əspāδ wēn، awe raxše mēθ wāß ti ßaγa!
بعدها هنگامی که بلرفون در کشتن اژدهایی به نام Chimeara از جان خود ناامید شده بود، این اسب به او یاری رساند.
(De Gubernatis, 1872, vol 1: 342) این اسب اسطورهای از مادیانی پست نژاد، زاده شده بود و هنگام تولد مانند پگاسوس زشت و بیقواره بود.
لودیگ (Ludwic, 1909, iv: 79) و گلدنر و پیشل (Geldner, Pischel, 1889, i: 124) و اولدنبرگ (Oldenberg.
نکته جالب این است که در اساطیر یونانی نیز به وجود شعلههایی بر یال اسب آشیل قائلند.
(De Gubernatis, 1872, Vol. I: 178) 7- مرگ اسب قهرمان هنگامی که قهرمانی میمیرد، اسبش نیز قربانی میشود.
در داستانی از مردم استونی قهرمان جوانی، اسبی را از ارباب خود می دزدد و به هنگام غروب از اسب پیاده میشود و اسب را با زنجیری میبندد و نکتة جالب این است که اسب با خورشید ارتباط دارد و با غروب خورشید اسب نیز باید متوقف شود.