چکیده:
مقاله حاضر به معرفی مفهوم «ادراک اکسپرسیو» در اسطوره شناسی فلسفی ارنست کاسیرر می پردازد. ابتدائا به بهانه طرح اشکال روش شناختی، دوروثی امت، ضمن یادآوری جنبه های کانتی اندیشه کاسیرر، تلاش می شود تا از جانب کاسیرر و با استناد به مفهوم «ادراک اکسپرسیو»، اشکال وارده، دفع شود. بدین ترتیب که کاسیرر، این سطح از تجربه ادراکی را خاستگاه اندیشه اسطوره ای قلمداد می کند و چون این سطح از ادراک، اصیل است و دگرگونی های ادراکی و شناختی، آن را تحلیل نمی برد، بنابراین تلقی از «اندیشه اسطوره ای» نیز به عنوان یک صورت مستقل از اندیشه ورزی، در کنار صورت «اندیشه انتقادی- تجربی»، تلقی ای موجه است و از سوی دیگر، اندیشه اسطوره ای مرهون وابستگی ای که به این سطح ادراکی دارد، هیچ گاه نابود نمی شود بلکه به شکلی پنهان به حیات زیرپوستی خود در ذهن ادامه می دهد. در ادامه، میزان دین کاسیرر به ماکس شلر، در خصوص مفهوم تجربه ادراکی اکسپرشن بیان می شود. کاسیرر رئوس کلی استدلال شلر را دراین مورد ذکر نمی کند اما قویا متکی به نتایج بحث شلر در کتاب«ذات و اشکال همدلی» اوست. بازگویی مختصر روند استدلال ماکس شلر، به ایضاح نظر کاسیرر کمک شایانی خواهد کرد.
خلاصه ماشینی:
"تجربۀ اکسپرشن ناب همچون صورت ابتدایی ادراک:(ایده) ایمانوثل کانت در تمهیدات )anemogelorP(، پس از آنکه در جدل عقل محض نشان میدهد که احکام متافیزیکی منتهی به مغالطه )msigolarap( یا تعارض )ymonitna( هستند،در قسمت 57 تحت عنوان نتیجه:دربارۀ تعیین مرزهای عقل محض،متافیزیک را در یک تعبیر محصول"ماهیت خود عقل" )fo erutan eht flesti nosaer( و در تعبیر دیگر فرزند"استعداد طبیعی عقل ما " )nosaer ruo fo noitisopsiderp larutan( معرفی میکند که«پیدایش آن را همچون پیدایش هر امر دیگری در عالم نباید به تصادف کور،بلکه به نطفۀ آغازینی که هوشمندانه برای غایات بزرگ سامان یافته است،نسبت داد.
اما اکنون جای این سوال باقیست که این تجربه چگونه آنچه را که از آن انتظار داریم برآورده میسازد؟ تجربۀ اکسپرشن ناب همچون پیش نمونۀ آگاهی اسطورهای:(روش) اولین پرسشی که به ذهن میرسد این است که آیا کاسیرر با ارجاع به تجربیات ادراکی از چهارچوب فسلفۀ انتقادی خارج نمیشود؟آیا پژوهش در تجربۀ اکسپرشن برای نشان دادن زیر ساختهای آگاهی اسطورهای یک پژوهش روانشناختی نیست؟برای پاسخ دادن به این سوال باید در نظر بگیریم که طرح ادراکات به عنوان موضوع بحث،ماهیت بحث را تعیین نمیکند.
تبیین ایگوی غیر کاسیرر پیش از پرداختن به معضل"ایگوی غیر"پرسش مهمی را طرح میکند: از آنجا که هدف ما حسبالادعا فهم ساختار جهان نظریست میتواند سؤال شود که چه چیز پرسهزدنهای ما را در میان ساختههای آگاهی اسطورهای موجه میسازد؟آیا هر جهانبینی نظری که لایق این نام است نمیبایست با رد و طرد قاطعانۀ این ساختهها یک بار برای همیشه،آغاز کند؟ما میتوانیم تنها با رها ساختن خود از بختکی که اسطوره به جانمان انداخته است،از طریق و همی قلمداد کردن جهانی که از خلال تصاویرش به ما مینمایاند،به قلمرو شناخت دست یازیم."