چکیده:
ماجرای ولایتعهدی امام رضا(ع) در دربار عباسیان مهـم تـرین رخـداد سیاسـی است که برای اولین و آخرین بار در تاریخ سیاسـی ائمـه (ع) رقـم خـورد. مـامون، خلافتی را که حاصل سالها تلاش و مبارزه آبا و اجدادش بوده و خود نیـز بـرای دستیابی به آن از ریختن خون برادرش دریغ نکرده بود، با کمترین هزینه به اصرار و تهدید، تقدیم بزرگترین رقیب خاندانی اش ساخت . او نیـز کـه سـالهـا آبـا و اجدادش برای دستیابی به این خلافت از هیچ تلاش مشروعی فروگذار نبودند، از پذیرش آن استنکاف می ورزد. این رخداد فرضیه های مختلفی را در ذهن بسیاری از پژوهشگران ایجاد نمود. مقالة حاضر پس از تبیین فرضیة سیاسی و بررسی اقوالی کـه اندیشـة اعتزالـی یـا شیعی به مامون نسبت دادهاند، با تبیینی اجمـالی از مسـئله امامـت در دو دیـدگاه تشیع و اعتزال، جریان ولایتعهدی را از انحصار انگیزههای سیاسی خارج ساخته و باورهای اعتقادی طرفین را در کنار مواضع سیاسی آنان، به عنوان عاملی تاثیرگـذار در اصرار و انکار آنها معرفی می
خلاصه ماشینی:
در سال ١٩٩ قمری ، که هنوز کمتر از یـک سـال از دسـتیابی مـأمون بـه حکومت نگذشته بود، علویانی که در دورة خلافت امین سکوت اختیار کرده بودند، از مناطق مرکزی عراق چون : کوفه ، بصره ، حجاز، یمن و برخی نقاط شـرقی ماننـد: فارس و اهواز با شعار «الرضا من آل محمد» تحرک هایی را آغاز کردند و به تهدیدی جدی برای حکومت (مأمون ) عباسی تبدیل شدند (ابن اثیر، ١٣٨٥ق : ٤، ١٤٧).
از طرف دیگر، با واگذاری ولایتعهدی به امام رضا(ع ) در مقام فـردی از خانـدان بزرگ و مهم عربی ، از یک سو تلقی غلبة عنصر فارسی بر حکومت را از ذهن جامعة عرب دور می کرد و از دیگر سو، پیام و زنگ خطـر مهمـی بـرای عباسـیانی کـه در بغداد علم مخالفت با مأمون را برافراشته و او را از خلافت خلع کرده بودند به صدا درآورد، چراکه او می توانست به خوبی از ایـن مسـئله اسـتفاده کنـد و بـا واگـذاری ولایتعهدی به یکی از علویان ، از آنها بخواهد اگر واقعـا طالـب ادامـة حکومـت در نسل عباسیان هستند، از مخالفت های خود دست بردارند و به مأمون ملحق شوند.
همچنین ، امام برای خنثی کردن سیاست مأمون دربارة بهره گیـری از ولایتعهـدی او، در پاسخ به این سؤال که چرا ولایتعهدی را پذیرفتید؟ فرمودند به همـان دلیلـی که جدم داخل شورا شد (صدوق ، ١٣٧٨: ١٤٠) و نیز فرمودند: «قد علم الله کراهتی لذلک فلما خیرت بین قبول ذلک و بین القتل اخترت القبول علی القتل ؛ خدا می داند کـه از قبـول ایـن امر کراهت داشتم ، ولی در وضعیتی قرار گرفتم که میـان قبـول ولایتعهـدی و قتـل ، یکی را باید اختیار کنم ؛ پذیرش ولایتعهدی را بر قتل ترجیح دادم » (همان ).