چکیده:
بررسیهای روانکاوانة شاعران گذشته، در دورههای اخیر میتواند دستاوردهای تحلیلی فراوانی داشته باشد، روانکاوی کارن هورنای (1885-1952) یکی از آنهاست. وی نشان میدهد که روان نژندیها و مسائل روحی چگونه در آدمی پدید میآید و آدمی در برابر گریز از این تشویشها و روان نژندیها چه راههایی را بر می-گزیند. او سه شخصیّت را تعریف میکند که، شخصیّتهای مهرطلب، برتری طلب و عزلت طلب نام دارند؛ هر شخصیّتی برای رهایی از دلهرهها به یکی از این سه ساز و کار دفاعی پناه میبرد و حتّی گاهی از همة آنها تواما نیز استفاده میکند. اما معمولا یکی از آنها را به عنوان شیوة مسلط بر میگزیند. مکتب وقوع بر آن است تا وقایع میان عاشق و معشوق را برخلاف نظر گذشتگان به گونهای حقیقی و طبیعی بیان کند. هر یک از شخصیّتهای مهر طلب، برتری طلب و عزلت طلب در نظریة هورنای را میتوان در شعر وقوعی دید. نتیجه آنکه شعرهای وقوعی ظرفیت این گونه بررسیهای روانشناختی را دارد و مهرطلبی بر پایة نظریات در این شعرها عنصر غالب به شمار میرود. حیدری تبریزی یکی از شاعران مکتب وقوع است. او از سخنوران سدة دهم هجری قمری در تبریز و از شاگردان لسانی شیرازی است. این مقاله به بررسی غزلیات وقوعی بویژه اشعار حیدری تبریزی (ف 1000 ه.ق)، بر پایة نظریة کارن هورنای میپردازد.
A Psychoanalytical study of the classic poets can be very new at the present time. Karen Horney's Psychoanalysis is one of the analyses. She indicates the quality of the formations of neuroses and Psychoses and the way of deliverance of these anxieties in person. She introduces three personalities named "Moving toward People"، "Moving against People" and "Moving away from People". She believes a person takes shelter in one of these three defensive structures to relieve from anxieties. Even she sometimes uses all the three structures together، but ordinarily one of the structures has been used more. "Voqu” poems have the capacity of the analysis. "Moving toward People" in these poems is dominant. This paper investigates "Voqu" sonnets especially in Heidari Tabrizi's one (11th century A.H.) based on Karen Horney's theory.
خلاصه ماشینی:
"همانند شعر شیوۀ واسوخت را نیز میتوان در اشعار پیشینیان مشاهده کرد،«در تغزلات شاعران دورۀ غزنوی که معشوق مقام حقیری دارد و گاهی نیز کنیز و عمدتا غلام اوست،یعنی معشوق،مذکر است،مکررا به این معنی برمیخوریم که شاعر با خشونت با معشوق خود رفتار و او را به قطع رابطه تهدید میکند: آشتی کردم با دوست پس از جنگ دراز#هم بدان شرط که دیگر نکند با من ناز زانچه کردست پشیمان شد و غذر همه خواست#عذر پذرفتم و دل در کف او دادم باز (همان،ص 263) همانگونه که گفته شد شعرهای وقوعی ظرفیت بررسی روانکاوانه را دارند.
عمرها در آستانت بودم از خیل سگان#آه چون سازم که از بخت بدم نشناختی؟ (حیدری،1389،ص 189) به وفای تو که مانند سگان دربهدر است#حیدری؛تا ز سگان در تو دور شده (همان،ص 184) نفرت:شاعر دیگران را سرزنش میکند و از آنها نفرت دارد،بویژه رقیب و معشوق را دلیل ناکامی خود میداند،به دلیل تمایلات مهرطلبانهای که دارد نمیتواند مستقیما آنها را تحت فشار قرار دهد در نتیجه میگوید آنها در حق وی اجحاف کردهاند.
گفتم ز جان غلام توام،گفت:حیدری#ما منکریم بندۀ حاضر جواب را (همان،ص 4) در جمعبندی تحلیلی نشانههای مهرطلبانه که برجستهترین نشانههای شعر وقوعی و نیز حیدری است باید گفت که گویندۀ شعر،در گام نخست«حقارت»،«مسالمت جویی»،«جلب محبت و توجه»دیگران،«گوش به فرمان بودن»و«مقصر دانستن خود» در برابر معشوق را دستور کار خود قرار میدهد و اگرچه گاهی سخن از«نفرت»، «رشک»و«ناکامی»میگوید،اما این همه به خاطر معشوق است و او تنها رقیب را که مانع نثارکردن وجود عاشق راستین(شاعر)به معشوق میشود،سرزنش میکند."