چکیده:
بصره ایستاری در راه رسیدن به مکه بود. این شهر نقش محوری در تجارت و سیاست و نیز کشمکش قدرت میان دولت صفویه و امپراطوری عثمانی ایفاء می کرد. در سال 917ق./ 1512م. بصره تحت سلطه حکومت مستقل عربی به نام منتفق اداره می شد. ظاهرا نخستین بار شاه اسماعیل اول صفوی ادعای تملک بر بصره را داشت، اما هرگز تفوق خود را بر آن نواحی تثبیت نکرد. در سال 1021ق./ 1612م. یکی از سرکرده های نیروهای عثمانی با حفظ مقیدات محلی، سلسله مستقلی به نام افراسیاب را بنیان نهاد که تا سال 1080ق. / 1669م. بر بصره حکم می راند. دخالت در امور بصره تنها به ایرانیان محدود نمی شد؛ هنگامی که افراسیاب پاشا نیروهای والی هویزه را از شهر بصره بیرون کرد، نیروهای صفوی در اواخر سال 1029ق./ 1620م. تحت فرماندهی امام قلی خان به بصره یورش بردند. اما از آنجایی که پرتغالی ها از تجارت با بصره سود سرشاری کسب می کردند، در صدد دفاع از شهر برآمدند. اقتدار مجدد دولت عثمانی در سال 1080ق. / 1669م. منجر به صلح و آرامش 10 ساله در این ناحیه گردید، با این حال بار دیگر از سال 1090ق. / 1680م. جنگ ها با قبایل عرب به ویژه با قبیله منتفق از سرگرفته شد. طی سلطنت شاه سلیمان صفوی تعدادی از والیان بصره به دولت ایران پناهنده شدند و از حاکم صفوی تقاضای کمک نظامی نمودند. اما شاه برای حفظ قرارداد صلح بین دو کشور به هیچ یک از آن ها کمک نکرد. سرانجام در دوره شاه سلطان حسین صفوی بود که پادگان ایرانی کلید طلایی دروازه شهر را به فرمانده عثمانی واگذار کرد و نیروهای ایران در سال 1110ق. / 1700م. شهر را ترک کردند. این پژوهش تنها قدرت ها و قبایل در دوره مورد بحث را بررسی نمی کند، بلکه جامعه بصره و مشکلات آن را از آغاز سده شانزدهم تا پایان سده هفدهم به تصویر خواهد کشید.
Basra was a halfway station to Mecca. The city played a pivotal role in trade and politics amid the power relations between the Safavid and Ottoman Empire governments. One of the major parameters changed in Basra from the early sixteenth to end of seventeenth century was the lack of an imposing effective control by the central government and the presence of various centrifugal powers that every now and then brought violence to the city. From the beginning of the fifteenth century, the dynasty of the Al Mughamis ruled Basra. However, after a while Musha'sha took over Basra until Shah Isma'Il I gained power. In 1512
Basra was ruled by Muntafiq, an independent Arab tribe that has politically and militarily dominated there. Apparently, Shah Ismail I claimed authority over the area, but the he never enforced it. It was only after the conquest of Baghdad by Sultan Sulayman (r. 1520-66) that the Muntafiq rulers of Basra in 1534 offer his pro forma allegiance to the Ottoman Sultan. Although Ottoman coins were struck at Basra during that time, for the next twelve years nothing changed. Then, in 1546 Basra was annexed by the Ottoman Empire. However, Ottoman rule was never accepted in southern Iraq and for the next sixty years or so the Ottoman governors of Basra constantly had to fight the rebellious Arab tribes around their city. The Ottomans finally lost this war of attrition and in
1612 or thereabouts Afrasiyab, an Ottoman official with local ties,
founded an independent dynasty that ruled Basra till 1669. Interference in Basra wasn't only limited to Iranian force; when Afrasiyab Pasha ousted the forces of the Va.IT of Huvayza from Basra province as well as those of another Safavid officials, Safavid forces under Imamquli Khan attacked Basra in late 1620s and in order to profit from trade the Portuguese stood against the Safavid troops. The re-establishment of Ottoman rule in 1669 resulted in ten years of relative peace and quiet, but from 1680 the running war with the Arab tribes, particularly the Muntafiq, started again. During the reign of Shah Sulayman some governor of Basra refuged to Safavids and petitioned military force but the shah did no action for maintain the treaty. Eventually in dominion of shah Sultan Hussein Iranian garrison rendered the golden key of Basra to Ottoman Commander and Persian army discharged there in 1700.This study does not limit it to a particular tribe or state in the history of Basra, but it portrayed society of Basra and their vicissitudes from the beginning of
16th until end of 17th.
خلاصه ماشینی:
Ibid) دولت عثماني يک پايگاه دريايي در بصره برپا کرد ـ که کمبود الوار و خشـک بـودن هواي اين ناحيه غير مؤثر بودن آن را اثبات نمود ـ دولـت عثمـاني از ايـن پايگـاه دوبـار در سال هاي ٩٥٩ق .
کشتي هاي پرتغـالي مقـر نيروهـاي صـفوي را بمبـاران کردند که اين اقدام از سقوط ناحيه قبان به دست نيروهاي ايراني جلوگيري کرد و بنابرايـن بـه نجات بصره در سال ١٠٣٣ق .
(٦٠-٢٥٨ ,Boudaen ,١٢٠٨ NA, VOC) وحيد قزويني برخلاف ديگران بر اين نکته پاي مي فشارد که حسين پاشا نخست به هويزه و دورق نواحي عـرب نشـين قلمرو دولت صفويه گريخت و سپس به بهبهان در ايالت کهگيلويـه کـه در فاصـله بـيش از ٢٠٠ کيلومتري از شرق بصره واقع است ، براي حضور و شرفيابي نزد شاه عبـاس دوم رفـت .
(١٧٩:Vahid Qazvini/٢٠:al-Ka‘bi)توصيف هاي مأموران کمپاني هلند تحولات بصـره را به گونه اي ديگر به تصوير مي کشد؛اين نقشه در واقع براي پايـان بخشـيدن بـه نفـوذ آل افراسياب و از بين بردن اين خاندان در بصره طراحي شده بود و تسلط دولت عثمـاني را بـر بصره يک بار ديگر براي هميشه تثبيت نمود.
(٣–١٥٦٢ fols ,١٦٦٦ Brouwer, Wyck, Gamron ,١٢٥١ NA, VOC) روحانيون کار ملي در شهر به گونه اي غير مستقيم به جستجوي کارگزاران حسين پاشا بـراي جمـع آوري وجوه از شهرنشينان ومقيمان خارجي براي تأمين هزينه نگهداري ١٨هـزار نيـرو در پادگـان بصره در سال هاي ١٠٧٧-١٠٧٦ق .
fol ,١٦٦٩ June ١٨ ,Goske, Gamron to Batavia ,١٢٧٠ NA, VOC)امـا بـه زودي تلاش هاي يحيي آقابه منظور کسب استقلال باعث برانگيختـه شـدن دولـت عثمـاني بـراي تثبيت تسلط هرچه تمام تر بر کنترل خود در شهر بصره شد.