چکیده:
اگرچه ارزش جواهرات ملی ایران به ارزش اقتصادی آن محدود نمیشود، ولی از نظر فنی بهلحاظ منحصر بهفرد بودن، بینظیر بودن و اهمیت تاریخی و ... ، ارزشگذاری برای چنین جواهراتی (حتی بهطور تقریبی) برای زبدهترین کارشناسان و ارزیابان نیز دشوار است. بهعبارتی دیگر با توجه بهاینکه روشهای ارزشگذاری موجود در اقتصاد، صرفا درخصوص کالاهای اقتصادی کاربرد داشته و در مورد کالاهای هنری و فرهنگی که علاوه بر ویژگیهای اقتصادی دارای ویژگیهای دیگری از قبیل زیباییشناختی، تاریخی، نمادین و ... هستند، کاربرد چندانی نداشته و روشهای موجود نیز صرفا جنبههای محدودی از کالاهای فرهنگی را در برمیگیرند. لذا این مقاله با هدف رسیدن به مدلی نسبتا جامع برای ارزشگذاری جواهر و زیورهای ایرانی انجامگرفته و با طرح شش مولفه، هنری؛ ویژگی تولیدکننده و خالق؛ تاریخی و دموگرافیک؛ ارتباطی؛ فیزیکی و اقتصادی و تبیین شاخصهای آنها، الگوی جامع برای ارزشگذاری این کالاها را ارایه کرده است.
خلاصه ماشینی:
"امام موسی صدر نیز پس از ارایه توضیحاتی در خصوص کالاها و نحوه توجه انسان به اشیا بهعنوان کالاهای مورد نیاز، درخصوص ارزش اشیا بیان میدارد که این ارزش به دو عامل زیر بستگی دارد: الف) احتیاج اقتصادی نسبت به آن؛ بهطوریکه هر چه نیازمندی افزایش یابد و از مادهای بیشتر استفاده شود، ارزش آن فزونی میپذیرد.
در نتیجه او تصور میکند که اگر کالای خاصی را پیدا کند که تولید آن در همه زمانها مستلزم مقدار کار ثابتی باشد، مشکل اندازهگیری ارزش قابل حل خواهد بود (مارکس هم بعدها برای رفع همین مشکل به نظریه کار اجتماعی لازم متوسل میشود).
او سپس این پرسش اساسی را مطرح میسازد که وقتی میگوییم کالایی ارزش تغییرناپذیر دارد منظور ما تغییرناپذیر نسبت به چه چیز است؟ واضح است که منظور ریکاردو ثابت بودن ارزش یک کالا نسبت به کالاهای دیگر نیست، بلکه او در چارچوب تصور عینی از مقدار ارزش و رابطه آن با مقدار کار صورتگرفته برای تولید همان کالا، چنین فکری را مطرح میکند.
بهعبارت دیگر، منظور ریکاردو ثابت بودن مقدار کار لازم برای تولید یک کالا در همه زمانها و شرایط است، اما اگر هم بهفرض محال چنین کالایی یافت شود، این موضوع چه ربطی به ارزش مبادلهای آن دارد؟ از نظر بیلی ارزش یک کالا را در رابطه با دیگر کالاها میتوان سنجید و اساسا ارزش یک مفهوم نسبی است."