چکیده:
الاهیات لیبرال یکی از مهمترین مکاتب الاهیاتی است که در قرن نوزده میلادی در مسیحیت پروتستان ظهور کرده است. این مکتب الاهیاتی به علت ویژگیها و دستاوردهای خاص خود، تأثیرات بسیار گستردهای در الاهیات مسیحی در مغربزمین در قرون اخیر داشته است. بر این اساس، واکاوی ریشههای شکلگیری این مکتب، ما را در فهم بهتر و عمیقتر تحولات دینی و الاهیات مسیحی کمک میکند.این پژوهش، به روش توصیفیـ تحلیلی، به مهمترین عامل شکلگیری این مکتب، یعنی دانش مدرن میپردازد و با بیان عوامل و زمینههای شکلگیری آن، ویژگیها و تأثیرات روشنگری بر الاهیات مسیحی، به ریشههای الاهیات لیبرال میپردازد. یافته پژوهش حکایت از این دارد که الاهیات لیبرال، پاسخی به دانش مدرن، همراه با دست برداشتن از برخی از آموزهها از جانب کلیسای پروتستان بود.
One of the most important theological schools is Liberal Theology which has flourished in Protestant Christianity in 19th century. In recent centuries، this school has had very widespread effects on the process of theological discussions in the West due to its particular features and achievements. Therefore، reanalyzing the roots of its formation will greatly help us understand better and more deeply the religious developments and Christian theology in recent centuries.
Using a descriptive- analytical method، the present paper investigates the most important factor of the formation of this school i.e. modern science and deals with its roots by elaborating on the factors and grounds for the formation of this science (that is، Enlightenment Age)، its features، and effects on Christian theology. This paper proves that Liberal Theology was a response to modern science accompanied by putting away some doctrines by Protestant Church.
خلاصه ماشینی:
"برای درک بهتر این مکتب، که در قرن نوزدهم میلادی ظهور کرد، لازم است کمی به پیش از ظهور آن، یعنی به عصر روشنگری برگردیم و ویژگیها و تأثیرات و دستاوردهای آن و وضعیت دین مسیحی در آن دوره را مورد توجه قرار داد.
در نهایت، دین طبیعی عصر روشنگری یا دین عقلانی، جانشین دینی شد که در آن بر اصول ایمانی و آموزههای دینی تأکید میشد که توسط مکاشفه بیان شده بود، تأکیدی که ویژگی اصلی دیانت در قرون وسطی و دوران اصلاح دینی بود.
در این نوع انسانشناسی، جایی برای انحطاط انسان وجود نداشت، بلکه آنچنانکه جان لاک بیان میکرد، ذهن بشر در بدو تولد همانند لوح سفیدی بود که میتوانست توسط طبیعتی که خدا آفریده بود، شکل بگیرد و در هماهنگی با نظم طبیعت کائنات قرار گیرد.
در پایان دوران روشنگری و آغاز دوران مدرن، الاهیدانان یا میبایست بر دیدگاه سنتی مسیحیت به گناه اولیه، عیسی، معجزات، کتاب مقدس و مکاشفه الهی، که دچار چالشهای جدی بود، پافشاری میکردند، یا از آنها دست میکشیدند و تن به جریان جاری جامعه میدادند؛ یعنی یا میبایست مسیحیت سنتی را برمیگزیند که بر گناه انسان و رستگاری الهی تأکید میکرد و در تأیید ادعاهایش به کتاب مقدس و کلیسا متوسل میشد، یا باید عقلگرایی شکاکانه دوران مدرن را برمیگزیند که محصول نهایی تفکرات عصر روشنگری بود.
بازسازی ایمان مسیحی در پرتو دانش مدرن: متألهان لیبرال بر این باور بودند که الاهیات مسیحی نمیتواند برخی تحولات فرهنگی و علمی را که در مراحل قبل بخصوص روشنگری به وقوع پیوسته است نادیده گرفت، بلکه باید بهشکلی مثبت خود را با این تحولات همگام سازد."