چکیده:
گرچه ابتدا موضوع همراهی ایمان و عمل صالح امری بدیهی به نظر می رسد، ولی این همراهی، رابطه ای از نوع سهل ممتنع است. لزوم صلاحیت عمل برای رسیدن به حیات طیبه این سوال را در پی دارد که آیا صلاحیت ذاتی عمل است، یا مبتنی بر غیر است؟ اگر ذاتی است، آیا ارزشمند است؟ اگر مبتنی بر غیر است، در صورت نبود غیر، آیا صرف عمل، ارزش دارد یا خیر؟ اگر عمل صرف ارزش دارد، ارزشمندی آن به چیست؟ هدف از طرح این سوالات اولا، بیان تفاوت بین ارزش عمل و صلاحیت عمل است. پاسخ مثبت و یا منفی به هریک از این سوالات، تبیین رابطه بین ایمان و عمل صالح را متفاوت خواهد کرد. ثانیا، سعی شده با تبیین نظریه علامه طباطبائی و مقایسه آن با نظر دو تن از اندیشمندان کاتولیک و پروتستان، یعنی آکوئیناس و جان هیک، به بررسی تطبیقی نظریه اسلام و مسحیت پرداخته و در نهایت، رای مختار را بیان کنیم
Though، the relationship between faith and good deed seems definite، but this relationship is a kind of easy yet impossible one. The necessity of righteousness of action to achieve goodly life raises the question whether righteousness is something inherent in action or based on some other thing. If it is inherent is it valuable? In case of the absence of the other thing، is a mere action rendered valuable if righteousness is based on some other thing? If the mere action is regarded valuable، what makes it valuable? These questions are raised here with the aim of demonstrating the difference between the value of action and its righteousness on the one hand. A positive or negative answer to each of these questions provides us with different explanations about the relationship between faith and good deed. On the other hand، this paper compares the view of Islam and that of Christianity and addresses the alternative view in the light of through Allamah Tabatabaii's view and then compares it with the views of Aquinas and John Hick، two catholic and Protestant thinkers.
خلاصه ماشینی:
"با توجه به این نظریات، میتوان گفت: ماهیت ایمان از نظر علمای شیعه، همان «تصدیق قلبی و اقرار زبانی» است و عمل و اطاعت جزء آن بهحساب نمیآید؛ زیرا اگر اطاعت جزء ایمان باشد، لازم میآید در بسیاری از آیات، که عمل صالح را به ایمان عطف کرده است، مانند «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات» (بقره: 277) تکرار بدون فایده صورت گرفته باشد.
ازاینرو، ایشان صرف دانستن و معرفت به خدا و پیامبران و کتب آسمانی را مقوم ایمان نمیداند، بلکه این نوع آگاهی را مقدمه و شرط لازم برای تحقق ایمان دانسته، اذعان و تصدیق را، که امری درونی و قلبی است و موجب التزام عملی به لوازم آن میشود، در ماهیت ایمان دخیل میداند و چنین توضیح میدهد «ایمان بهمعنای اذعان و تصدیق به چیزی و التزام به لوازم آن است» (همان، ص 158).
بنابراین، طبق نظر علامه طباطبائی عمل نیک کفار سیئه نیست، ولی اینکه آیات شریفه، عمل صالح را مقید به ایمان کرده، به دلیل این است که عمل هرچند صالح باشد، بدون ایمان حبط و بی اجر میگردد و در قیامت ارزشی ندارد (همان، ج17، ص 332ـ333).
گرچه در عباراتی علت حبط را اعمال خود کفار دانسته است، ولی توضیح ندادهاند که آیا همه اعمال کفار حبط میشود، یا برخی؟ همچنین توضیح ندادهاند که آیا اعمال همه کفار حبط میشود، یا بعضی؟ اگر همه اعمالشان به دلیل کفر حبط میشود، آیا با عدل الهی سازگار است؟ اگر برخی اعمالشان حبط میگردد، آیا اعمال باقیمانده تأثیری در رسیدن به حیات طیبه دارند؟ همچنین اگر اعمال همه کفار حبط میشود، کسانی از کفار که به دلیل جهل و عدم آگاهی ایمان به بعض نیاوردهاند، چه حکمی خواهند داشت؟ البته گفتار مرحوم علامه شامل علمای اهل کتاب، که با علم به حق بودن تمامی دستورات خدا به بعضی ایمان آوردند و بعضی را قبول نکردند، میشود."