چکیده:
این پژوهش درپی شناخت وضعیت فرهنگی منطقة حجاز پیش از بعثت پیامبر( از زاویة شناخت منابع سازندة آن است. راهبرد روششناختی برای دستیابی به منابع، مراجعه به آثار مورخان و شناسایی منابع اثرگذار بر فرهنگ پیش از بعثت و سپس تحلیل مفهومی یا کارکردی این منابع با توجه به اسناد تاریخی موجود برای دستیابی به سازوکار عمل این منابع است. حاصل این پژوهش دستیابی به چند منبع مهم و مؤثر در ساخت فرهنگ پیش از بعثت است. دو مورد آن، یعنی طبیعت و ارتباطات میانفرهنگی و نقشی که در ساخت فرهنگ منطقه حجاز ایفا کردهاند، در این مقاله محور بحث قرار میگیرد
The present paper tries to shed light on the cultural situation in Hejaz in the period before the Holy Prophet's mission in order to get familiar with the sources which contributed to the culture. The methodological strategy used for this purpose is to study the works of historians، identify the sources influencing the culture before Holy Prophet's mission and make a conceptual or applied analysis of these sources in the light of historical documents in order to see how effective these sources are. The research findings refer to some of the important sources which influence the development of culture in the period before the Holy Prophet's mission. This paper discusses two of these sources، that is، the nature and inter-cultural relations and their role in developing the culture of Hejaz.
خلاصه ماشینی:
"اما با توجه به دسترسی نداشتن به منابع کافی و لازم مربوط به تاریخ فرهنگی هر منطقه که تفکیک فرهنگی مناطق را امری دشوار و گاه ناممکن میسازد و نیز بهدلیل وجود اشتراکات فراوان فرهنگی در مناطق همجوار شبهجزیره که امکان تشخیص و تمییز مناطق متفاوت فرهنگی را از پژوهشگر سلب میکند؛ بیآنکه مباحث را به منطقهای خاص منحصر سازیم باید گفت در حوزة فرهنگی شبهجزیره، تأکید بر بخش شمال است و نه جنوب که به حوزههای تمدنی منطقه در آن زمان نزدیکتر بودند و در شمال نیز تأکید بر دادههای مربوط به دو شهر مکه و مدینه و قبایل بادیهنشینی است که با این دو شهر تعامل یا تخاصم داشتهاند.
عمدة نیازهای مربوط به غذا، پوشاک، مسکن و سفر، بهویژه در بین عربهای بادیهنشین که بخش کثیری از جمعیت حجاز را دربرمیگرفت، از راه طبیعت بهدست میآمد و چون طبیعت در طی سالها و بلکه قرنها ثابت میماند، سبک زندگی آنان نیز ثابت میماند و اگر فردی پس از یکی دو قرن دوباره زنده میشد، با کمترین مشکل میتوانست به شیوة زندگی که پیش از این آموخته بود ادامه دهد؛ چیزی که امروزه ناممکن است.
هرچند بهدلیل تعصبات و علایق قبیلگی و نژادی که مطابق آن، حرکت در مسیر اجداد امری مطلوب بهحساب میآمد، حاصل این ارتباطها، تحولات عمیق در زندگی آنان نبود و نمیتوان نقش ارتباطات میانفرهنگی را در طراز نقش قبیله یا طبیعت در ساخت فرهنگ پیش از بعثت ارزیابی کرد؛ لیکن نباید از آثار آن نیز غفلت جست."