خلاصة:
اقبال لاهوری از خیل ارادتمندان به ساحت پیر رومی است که مستقیم و غیر مستقیم در تمام زمینهها تحت تأثیر افکار او بوده است. یکی از مهمترین مضامینی که هم در مثنوی و هم در آثار اقبال بازتاب چشمگیری دارد بحث نقد عقلانیت است که هر دو گاهی بالاترین تمجیدها و ستایشها را از عقل دارند و گاهی با تازیانهی انتقاد بر سرش میکوبند. این امر باعث شده است که برخی ناآگاهانه آنها را به عقل ستیزی متهم کنند، لذا نگارندگان کوشیدهاند تا در این مقاله به تبیین عقل و عقلانیت از دیدگاه مولانا و اقبال بپردازند. نتایج این تحقیق که به شیوهی تحلیل محتوا صورت گرفته حاکی است که هر دو نه تنها عقل ستیز نیستند، بلکه بهترین ستایشها را از عقل به دست دادهاند و مخالفت آنها با عقل فلسفی است امااز آنجا که این نعمت الهی در دست عدهای عامل اختلاف بین مردم شده و به جای راهنمایی و هدایت آنها خود ابزار تباهی جامعه گردیده بود با آن به ستیز برخاستند و در واقع عقلستیزی آنها نوعی واکنش اجتماعی و حاکی از یک نظام اندیشگی والاست که میخواهند عقل محدود گرفتار نفس را آزاد کنند.
ملخص الجهاز:
تا جايي که خطاب به فرزندش ميگويد: پير رومي را رفيــــــق راه ســـاز تا خدا بخشد ترا سوز و گــــداز چونکه رومي مغز را داند ز پوست پاي او محکم فتد در کوي دوست (اقبال ،٤٣٤:١٣٨٨) مولانا در شرايط آشفتگي سياسي، فکري و اجتماعي پا به عرصه ي شناخت هستي گذاشت و با وجود اوضاع نابه سامان آن زمان - که مقارن با حمله ي مغول به ايران بود- تلاش کرد تا با شناختن و شناساندن عقلانيت ، انسجام و يکپارچگي را به انديشه و جامعه بازگرداند و با بيان ديدگاهش پيرامون اين مسئله به آن عده از افرادي که عامل انحطاط جوامع بشري را عقل ستيزي و دنياگريزي صوفيان ميدانند، يادآور شود که آن ها با عقلي مخالف هستند که خيلي زود مغلوب نفس و خواسته هاي نفساني بشر ميشود و بر تمام تلاش ها و سختيهايي که بشر براي سعادت خود و جامعه ي خود متحمل شده است خط بطلان ميکشد.
به هر روي ناسازي و نقد مولانا و به تبع وي، علامه اقبال لاهوري بيشتر با عقل بحثي يا همان عقل فلسفي است که بنيادش بر خودپسندي بنا شده است و استدلال ها و منطقي که اين نوع عقل در جهت رسيدن به کمال ارائه ميدهد، در واقع چيزي جز بهانه تراشي براي زندگي انسان نيست .
البته تفاوت هايي هم در نوع نگاه هر يک از اين دو عارف بزرگ وجود دارد: يکي از وجوه افتراق نگاه مولانا و اقبال ميتواند در بهره گيري از تقابلي باشد که مولانا جلال الدين بلخي در مثنوي بين عقل و عشق قايل ميشود و براي جولان هر کدام جبهه اي در نظر ميگيرد.