خلاصة:
موضوع اين مقاله حضور زنان در حكايت هاي مثنوي است كه از منظر جامعه شناسي ادبيات و در دو بخش بررسي شده است. نخست، بازتاب مسائل اجتماعي ـ فرهنگي در مثنوي و دوم، تاثير مثنوي و تفكر مولوي در جايگاه زن. در تبيين اين مسئله سه عامل تاثيرگذارِ شامل ساختار اجتماعي، سنت ِفرهنگي جامعه، و شخصيت خالق اثر در شكل گيري حكايت هاي مثنوي بررسي شد تا به دو پرسش پاسخ داده شود: ۱. آيا زن در مثنوي شخصيتي نمادين است يا محصول فرهنگ و انديشه مردبرتر؟ ۲. آيا زن در مثنوي، به قصد آموزشِ اخلاق، محور حكايت قرار گرفته است؟
در اين بررسي، با استفاده از منابع تاريخي و نوشته هاي مولوي و مريدانش، به وجوه جامعه شناختي و زمينه هاي سياسي ـ اجتماعي بستر آفرينش اثر، تعامل شاعر با طبقات مختلف اجتماعي، و پارادوكس ذهنيت و عمل شاعر پرداخته شد. نتايج بررسي نشان داد كه تناقض نماي موجود در توصيف زن حاصلِ عوامل ذيل اند: الف) تاثير فضاي فكري و ساختارهاي اجتماعي آن دوران و نگاه مرسوم به زن و جاي گاه او، ب) باورها و اعتقادات فرهنگي و ايدئولوژيكي مولانا در دو دوره متفاوت زندگي و ج) برايند چالش خودآگاه و ناخودآگاه شاعري عارف و واعظي معلم كه به قصد تعليم مريدان شكلي تمثيلي و رمزي گرفته است.
ملخص الجهاز:
"اگرچه «بخش هایی از این قصه پیش از مولوی در کتاب ها نقل شده بود» (فروزانفر، ١٣٧٠: ٣-٤) و مولوی ، با مهارتی که در داستان پردازی داشت ، چند قصه را به یک قصه تبدیل کرد و خود بخش هـایی را بـه آن افـزود٢؛ امـا ایـن حکایت بازتابی از واقعیت های جامعه است که ریشه در فرهنگ و سنت این سـرزمین دارد و شرایط اجتماعی ـ فرهنگی در شکل گیری و بازتولید چنین حکایتی تأثیرگذار بوده است .
به نظر می رسد قصة «آن صوفی که زن خود را با بیگانه ای بگرفت » نیز تصویری از جامعـة فاسد زمانة مولوی است : صوفی ای آمد بـه سـوی خانـه روز خانه یک در بود و زن با کفـش دوز جفت گشته باحریـف خـویش زن اندر آن یک حجره از وسـواس تـن چون بزد صوفی به جد در چاشت گاه هر دو درماندنـد نـه حیلـت نـه راه بارهــا زن نیــزایــن بــد کــرده بــود سهل بگذشت آن و سهلش می نمود چــادر خــود را بــر او افکنــد زود مرد را زن ساخت و در را برگشـود (١٣٨١: ٤/ ب ١٨٦-١٥٨) البته باید افزود که مولوی خود خالق همة حکایت های مثنوی نیسـت و در سـرودن آن از ضرب المثل ها و قصه های عامیانه و شفاهی دورة خود و کتاب هایی چون کلیلـه و دمنه ، سندبادنامه ، جوامع الحکایات ، کیمیای سعادت ، و الهـی نامـه اسـتفاده کـرده اسـت (زرین کـوب ، ١٣٦٨: ١٦٣-١٩٠) و ٣٢ حکایـت او بـا مثنـوی هـای عطـار مشـترک اسـت (پورنامداریان ، ١٣٨٠: ٢٥٩)."