خلاصة:
پراگماتیسم در طبقهبندی فلسفه معاصر به دو سنت تحلیلی و قارهای، جایگاه بینابینی دارد و البته قرابت آن به فلسفه تحلیلی بیشتر است. پیوند میان پراگماتیسم و فلسفه تحلیلی را در نیمه نخست قرن بیستم می توان در تاثیری ملاحظه کرد که اندیشه پدیدآورندگان این سنت، به ویژه ویلیام جیمز، بر فیلسوفان تحلیلی، بهویژه ویتگنشتاین، گذاشته است؛ چنانکه میتوان مشابهتهایی میان سخنان جیمز و بخشی از نظریات ویتگنشتاین، مثل نظریه مشابهت خانوادگی، مشاهده کرد. تاثیر و تاثر میان این دو سنت فلسفی در نیمه دوم قرن بیستم چندان گسترش یافته است که فیلسوفان برجسته سنت تحلیلی در این دوره پراگماتیست هایی چون کواین، کریپکی، پاتنام، رورتی و سلارز بودند و از این رو مفهوم پراگماتیسم تحلیلی مطرح شد. در این مقاله ابتدا درباره نسبت میان اندیشههای ویلیام جیمز و ویتگنشتاین بحث میشود و پس از آن نسبت میان پراگماتیسم و فلسفه تحلیلی در نیمه دوم قرن بیستم در پرتو بررسی اندیشههای رورتی و سلارز کاویده میشود.
ملخص الجهاز:
"Christophe Coope Peter Geach Wittgenstein Workbook Stephan Hilmy Hallett Baker Hacker اینکه جیمز یک منبع خطاهای بنیادی فلسفی است که وینگنشتاین بیشتر وقت خود را در دورۀ دوم تفکرش، مصروف مقابله با آنها کرد؛ اما این نظر خطاست و بطلان آن را میتوان با نقل عبارتی نه از اصول روانشناسی و نه پراگماتیسم (که پاتنم آن را بیشتر در خور ستایش مییابد، اما هیچ قرینهای نیست بر اینکه ویتگنشتاین آن را خوانده باشد)، بلکه از انواع تجربۀ دینی، نشان داد.
تأثیر اندیشۀ جیمز را بر ویتگنشتاین در چند چیز میتوان مشاهده کرد: تأکید ویتگنشتاین بر توصیف بیش از تبیین؛ حملۀ او به آنچه پنهان است؛ بهویژه اگر آن چیز چونان تبیینی برای آنچه آشکار است، تلقی شود؛ نظر او مبنی بر اینکه نظریهپردازی فیلسوفان بیش از آنکه نیازمند نفی باشد، نیازمند درمان است؛ همچنین منحل کردن مفاهیم روحوار از نفس در پدیدارهای روزمرۀ زبان و تجربههایی که صورتهایی از حیات انسانی همچون به خاطر آوردن، احساس کردن، امیدوار بودن و اندیشیدن را برمیسازند.
در دیدگاه او چندان روشن نیست که چرا علم طبیعی بیش از هنرها یا سیاست یا دین باید منطقهای را اشغال کند که فلسفه آن را خالی رها کرده است؛ اما در حالی که این ایراد چهبسا در مورد کلگرایی کواینی صادق باشد و هیچ جایی برای پژوهش مستقل از علم و منطق نگذارد، گودمن و سلارز و مورتون وایت 2 مواضعی از پراگماتیسم تحلیلی را عرضه کردند که در آن علم تجربی ترجیحی نداشت."