خلاصة:
تاریخنگاری در حکومتهای صفوی و عثمانی در فاصلة قرون دهم تا دوازدهم هجری قمری رونق گرفت و بهصورت یکی از دستاوردهای مهم فرهنگی دو دولت صفوی و عثمانی درآمد. تاریخنگاران و مورخان ایرانی و ترک از سیاستهای حمایتی صفویان و عثمانیان بهره بردند و تواریخ متعدد عمومی، سلسلهای، و پادشاهی را بهنگارش درآوردند. صرفنظر از برخی تفاوتها، بهنظر میرسد از منظر سبک، محتوا، روش، و موضوع تاریخ شباهتهای فراوانی بین تاریخنگاری ایرانی عصر صفوی و تاریخنگاری در دولت عثمانی دیده میشود که میتوان از آن به تاثیر تاریخنگاری ایرانی در تاریخنگاری عثمانی یاد کرد. این مقاله نگاهی اجمالی به جریان تاریخنگاری در دو دولت عثمانی و صفوی با تاکید بر اثرگذاریها، تفاوتها، و شباهتها در قرن دهم تا دوازدهم دارد.
ملخص الجهاز:
خواندمیر جزء چهارم از مجلد سوم تاریخ حبیب السیر را با یـک مثنـوی دربـارة دوازده امام شیعه آغاز کرد و درادامه از «علو نسب همایون پادشاه ربع مسکون » شاه اسماعیل صفوی سخن گفت و شجره نامة اسماعیل تا امام موسی کاظم (ع ) را ثبت کرد و صفحاتی را نیز بـه رهبران طریقت صفوی با داستان هایی دربارة زندگی و کرامات شـیخ صـفی الـدین اردبیلـی اختصاص داد (خواندمیر، ١٣٨٠: ٤٠٦-٤٢٦).
ایـن نمونه ها از تاریخ نویسی دوران نخستین تاریخ نگاری عصر صفویه نشان می دهنـد کـه همـة تلاش مورخان به تبع سیاست ها و اهداف دولت صفوی این بود که بر سیادت ، نسب عالی ، شجره نامه ، و نیاکان صفویان تأکید کنند و آن را به مثابة ابزار مهم مشروعیت بخشی به دولت صفوی به کار گیرند.
تألیف تاریخ مستقل سلسلة صـفوی در دورة شـاه اسـماعیل و طهماسب دشوار بود، اما با به قدرت رسیدن شاه عباس اول سلسـلة صـفوی بـه طـور کامـل استقرار یافته بود و مورخان نیازی نداشتند که تاریخ اسلام یا سلسله های قبلـی را گـزارش کنند (کوئین ، ١٣٨٧: ٣٣).
به همین اعتبار تاریخ نویسی های دوران شاه عباس اول عمدتا، نـه لزوما همة آن ها، سعی دارند به تاریخ سلسله و دولت صفوی بپردازند تا این که رویـدادهای صدر اسلام یا فرمان روایان ایران قبل از صفوی را موضوع تاریخ قرار دهند.
دورة سوم تاریخ نگاری عصر صفویان با مرگ شاه عباس اول شروع می شود.