خلاصة:
هدف پژوهش حاضر، وضع نظریه گریز است. این نظریه، قابلیت تبیین رفتارهای نظامهای منطقهای و هرگونه نظام/سیستم/تشکل/ائتلاف اجتماعی-سیاسی و نیز پیشبینی سرانجام آنها را دارد. در خصوص نظامهای منطقهای بهعنوان ائتلافهای جغرافیایی، هدف نظریه گریز تبیین فرایند شکلگیری چالشهای واگرایی در این نوع نظامها است. این نظریه با معرفی مفروضات منطقی، الزامات و مقتضیات گریز یک عضو از ائتلافهای منطقهای را شناسایی کرده است و با معرفی اصول، مفروضات بنیادی، شاخصها و عوامل، مقیاس تحلیل و حوزهها، چارچوبی نظری برای مطالعه، فهم و پیشبینی کنشها و وضعیت آینده نظامهای منطقهای ارائه داده است. به دیگر سخن، نظریه گریز به این پرسشهای بنیادی پاسخ داده است؛ چرا و چگونه در یک نظام منطقهای، گسست بهوجود میآید؟ با مطالعه رفتار نظامهای منطقهای، چگونه میتوان به پیشبینی نوع و نحوه رفتار آنها در آینده دست یافت؟ برخورداری از چه شاخصها، وضعیت و عرصههایی میتواند بسترهای گسست و جدایی یک یا چند عضو از یک نظام منطقهای را محقق سازد؟ چه نمونههای تاریخی را در راستای نظریه گریز میتوان بهعنوان شاهد ذکر کرد؟ در نظامهای منطقهای موجود، چه پیشبینیهایی را میتوان درباره آینده این نظامها بهدست داد؟ نظریه گریز با مقیاس تحلیلی میانفردی تا جهانی، میتواند نوع و نحوه گسست در تشکلها، نهادها و سیستمهای اجتماعی-سیاسی را تبیین و رفتارهای احتمالی آن در آینده را پیشبینی کند.
ملخص الجهاز:
در خصوص نظامهاي منطقه اي به عنوان ائتلافهاي جغرافيايي، هدف نظريه گريز تبيين فرايند شکل گيري چالش هاي واگرايي در اين نوع نظامها است .
به ديگر سخن ، نظريه گريز به اين پرسش هاي بنيادي پاسخ داده است ؛ چرا و چگونه در يک نظام منطقه اي، گسست به وجود ميآيد؟ با مطالعه رفتار نظامهاي منطقه اي، چگونه ميتوان به پيش بيني نوع و نحوه رفتار آنها در آينده دست يافت ؟ برخورداري از چه شاخص ها، وضعيت و عرصه هايي ميتواند بسترهاي گسست و جدايي يک يا چند عضو از يک نظام منطقه اي را محقق سازد؟ چه نمونه هاي تاريخي را در راستاي نظريه گريز ميتوان به عنوان شاهد ذکر کرد؟ در نظامهاي منطقه اي موجود، چه پيش بينيهايي را ميتوان درباره آينده اين نظامها به دست داد؟ نظريه گريز با مقياس تحليلي ميانفردي تا جهاني، ميتواند نوع و نحوه گسست در تشکل ها، نهادها و سيستم هاي اجتماعي-سياسي را تبيين و رفتارهاي احتمالي آن در آينده را پيش بيني کند .
از اين رو، در نمونه هاي نظريه گريز، صرف وجود رابطه علي ميان دو متغير استقلالطلبي هر يک از اعضاي يک سيستم که امري طبيعي و عيني محسوب ميشود و متغير سلطه گري عضو مرکزي سيستم ، کافي است تا نشان دهنده عموميت و شموليت فرايند يادشده باشد.
بنابراين براي تقسيم يا گريز از نظام منطقه اي سلطه ، وجود انديشه و ميل به جداشدگي و نيز توليد و تقويت انديشه هاي نو و مستقل از مرکز ضروري است .