خلاصة:
نظریۀ نورفتارگرایی، مفهوم امنیت را بیش از هر چیز، به عنصر فرهنگ وابسته میداند و سازههای آیکونوگرافیک همچون تاریخ و فرهنگ را در تثبیت امنیت، مهم تلقی میکند. ازسویدیگر، برجستهبودن مفهوم قدرت در این نظریه، باعث میشود تا امنیت از مفهومی چندبعدی و سلسلهمراتبی برخوردار شود. بنابراین، میتوان رفتارهای امنیتی همگرایانه میان امریکا و عربستان را که از سال 2011 بدینسو افزایش روزافزونی یافته و پس از تغییرات در ریاستجمهوری امریکا از سال 2017 بهاینسو خصلتی راهبردی یافته است، در چند بعد بررسی کرد. این ابعاد شامل بنیادهایی چون هژمونی، ایدئولوژی و فرهنگ است. بنابر پیشفرض نظریۀ نورفتارگرایی، فقدان ساختارهای تثبیتشدۀ فرهنگی و غلظت ایدئولوژی از زمینههای مهمی است که میتواند فقدان امنیت را در یک کشور نشان دهد. پژوهش حاضر با روش توصیفی ـ تحلیلی به این دو پرسش، پاسخ داده است که رفتارهای فزایندۀ امنیتی عربستان سعودی در منطقه چگونه قابل تبیین است و نیز مناسبات فزایندۀ امنیتی این کشور با امریکا بهویژه پس از رویکارآمدن دونالد ترامپ، چه بازخوردهایی دارد؟ نتایج، نشان میدهد که مفاهیمی همچون وابستگی ایدئولوژیک، فقدان تاریخی دولت ـ ملت، نقصان در هویتهای نرمافزاری ـ فرهنگی و قدرت تکلایهای، رفتار فزایندۀ امنیتی عربستان در محیط بیرونی را تعیین و توجیه میکند. بهسخندیگر، عربستان سعودی با برونفکنی کاستیهای ایدئولوژیک، از میدانهای منازعه در محیط بیرونی برای پرکردن گسستهای تاریخی و فرهنگی دولت ـ ملت خود بهره میبرد. بههمیندلیل، رفتارهای امنیتی و قدرت سختافزاری در منطقۀ خلیجفارس و غرب آسیا بازتولید میشود.
ملخص الجهاز:
پژوهش حاضر با روش توصيفي ـ تحليلي به اين دو پرسش ، پاسخ داده است که رفتارهاي فزايندة امنيتي عربستان سعودي در منطقه چگونه قابل تبيين است و نيز مناسبات فزايندة امنيتي اين کشور با امريکا به ويژه پس از رويکارآمدن دونالد ترامپ ، چه بازخوردهايي دارد؟ نتايج ، نشان ميدهد که مفاهيمي همچون وابستگي ايدئولوژيک ، فقدان تاريخي دولت ـ ملت ، نقصان در هويت هاي نرم افزاري ـ فرهنگي و قدرت تک لايه اي، رفتار فزايندة امنيتي عربستان در محيط بيروني را تعيين و توجيه ميکند.
اين نياز متقابل ، باعث شده است که امريکا حضور امنيتي خود در منطقه را ازطريق افزايش همکاري با ديگر کشورهاي عرب خليج فارس تقويت کند.
درپي وقوع جنگ سوم خليج فارس يا همان عمليات آزادسازي عراق در سال ٢٠٠٣، کشورهاي عربي واقع در کرانه جنوبي خليج فارس که در سال ١٩٨١ با اهدافي ازجمله پاسخ به تهديدات برخاسته ازسوي قدرت هاي ايران و عراق ، شوراي همکاري خليج فارس را با عضويت شش کشور تشکيل داده بودند، امريکا را حامي مؤثر و مناسبي در برابر اين تهديدات دانسته و مسئوليت دفاع از خود و امنيت منطقه را به صورت غيررسمي به اين کشور واگذار کردند (قاسمي نراقي، ١٣٧٨: ١٥٩ ـ ١٦٠).
اصل هژمونيک در نظريه نورفتارگرايي نيز ايجاب ميکند که امريکا با وابسته کردن هرچه بيشتر عربستان به خود، اين کشور را در برابر حوزه هاي نفوذ ايران به کار گيرد، اما مناسبات امنيتي واشنگتن ـ رياض ، به دليل محيط ايدئولوژيک در غرب آسيا، نتوانسته است ثبات را در منطقه برقرار کند.