خلاصة:
الفاظ قرآن که آخرین صور نازلة حقایق آن هستند، دارای قواعد زبانشناختی و وجودشناختی خاص خود میباشند. میان الفاظ، معانی و حقایق قرآن ارتباط وجود دارد، و وجود انسان، هستی و قرآن با یکدیگر تناسب دارند. با دریافت این تناسب فلسفة تاویل و نیز روش تفسیری صدرالمتالهین روشنتر میشود و نیز افقهایی از روش استفاده از قرآن گشوده میشود. هدف پژوهش تبیین جایگاه لفظ، معنی و حقیقت در قرآن از نظر صدرالمتالهین است، و روش آن، توصیفی همراه با تحلیل در مباحث وجودی است. از مهمترین یافتههای پژوهش توجه به تمایز ماهوی قرآن از سایر متون (اعم از وحیانی و بشری) است؛ چراکه قرآن متنی نازلیافته از حقیقت و رقیقة آن حقیقت و متناظر با وجود انسان کامل و هستی است. لذا لفظ، معنی (مفهوم) و حقیقت آن، سه مرتبة وجودی مرتبط باهم و هماهنگ با کل هستی است. با تلفیق اجزای این نگاشته به چگونگی راه یافتن به منطق تاویلی قرآن از خلال آثار صدرالمتالهین اشاره شده است.
ملخص الجهاز:
صدرالمتألهین با نظر به جایگاه علم حروف، نخست از خواص و آثار الفبا سخن میگوید، او معتقد است همچنانکه میان معانی و مفاهیم ذهنی با الفاظ و اصوات انسان میتوان رابطه برقرار کرد، در میان کلمات و پدیدههای خارجی نیز رابطه تکوینی وجود دارد؛ بهگونهایکه از طرفی میتوان از حقایق خارجی به الفاظ و حروف خبر داد و گزارههایی را استنتاج کرد، و از طرف دیگر این تأثیر طبیعی در حروف و الفاظ نمادین شده که بهوسیله ترکیب آنها میتوان رویدادها و حوادث دلخواه پدید آورد و حقایق خارجی آفرید.
هستیشناسی تأویلی در حکمت متعالیه صدرالمتألهین نحوهای از تفکر است که در آن برای هر وجودی وجود دیگری در مرتبه بالاتر متصور است، و «حقیقت» در آن محوریت دارد؛ ولی «حقیقت» بههیچوجه به صورت تمام و کمال جلوه خارجی پیدا نمیکند؛ بلکه هر نمودی متضمن بودی است، و هر ظاهری باطنی دارد (صدرالمتألهین، 1381، ص 162)؛ و مراتب وجودی هریک متناظر با دیگری است (صدرالمتألهین، 1390، ج 4، ص 166)، و احکام هریک درباره دیگری جاری است؛ بهگونهایکه انکشاف و علم به مراتب هستی و عوالم وجودی در گرو انکشاف و علم به مراتب وجودی خود انسان است (همان، ج 2، ص 259ـ274).
باید توجه داشت که ایجاد حس تأویل چیزی نیست که صرفا از طریق علوم اکتسابی و تعلیمی حاصل گردد، بلکه نیازمند نوعی مجاهده نفسانی و تصفیه باطن و تزکیه نفس است؛ زیرا کسی که به تأویل امور آگاهی پیدا میکند، نخست حقیقت امور را در ذوق خود مشاهده میکند و سپس تلاش میکند رقیقهای از آن حقیقت باطنی را در قالب الفاظ و کلمات به صورت استدلالی بیان کند.