خلاصة:
صفوة الصفا، مهمترین اولیانامه عصر ایلخانی، روایت ویژهای از مناسبات میان مشایخ صوفی و نخبگان سیاسی و نظامی و در نتیجه تاریخ سیاسی عصر ایلخانان عرضه میدارد. در این روایات نه با تاریخ سیاسی فراگیر بلکه تنها با لحظاتی از آن مواجهیم که رخداد محوری آنها رویارویی میان نمایندگان قدرت ایدئولوژیک، یعنی مشایخ صوفی، و نمایندگان اصلی قدرت دنیوی، یعنی نخبگان سیاسی و نظامی است. گزارشهای صفوة الصفا متضمن بازنمایی بیکم و کاست و منطبق با گزارشهای تاریخنگاری رسمی از این رخدادها نیست بلکه معطوف به بازنویسی آنها همسو با جهتگیری سیاسی مؤلف است. از این قرار، مؤلف با گزینش عناصری از تاریخ سیاسی آنها را در نظم روایی جدیدی پیکربندی میکند تا روایتی با بازیگران واقعی و رخدادهای واقعی و باورپذیر فراهم آورد. این پیکره روایی جدید نه مطلقاً تمثیلی است و نه کاملاً واقعگرایانه بلکه عناصری از تمثیل و واقعیت را در هم میآمیزد تا بتواند پیام ایدئولوژیک خود را که همان برتری نهایی قدرت ایدئولوژیک بر قدرت دنیوی و سیاسی است منتقل سازد.
As the most significant hagiography of Ilkhanid period, Safwat al-Safa articulates a specific narrative of Sufi-State relationships under Ilkhanids. What is represented in this new narrative is not the overall political history of the time, but only some moments, in which the central event is the encounter between the representative of ideological power, i.e. Sufi leadership, and representatives of secular power, politico-military elite. Safwat al-Safa's reports do not imply a complete representation of those events and do not correspond to the official historiographical reports of those events, but are aimed at writing them in line with the author's political orientation. The author, thus, selects some elements of political history and reconfigures them in a new narrative arrangement in order to provide a new account with real actors and real events with a degree of verisimilitude. Neither absolutely allegorical nor totally realistic, this new narrative configuration combines allegorical elements with realistic ones to transmit its political point; the superiority of ideological power over political power
ملخص الجهاز:
بازتاب مناسبات ميان صوفيان و دولت ايلخاني در صفوة الصفاي ابن بزاز 1 )د ٧٥٩ه( 2 محمد غفوري دانشجوي دکتري تاريخ ايران اسلامي، دانشگاه تهران، تهران، ايران چکيده صفوة الصفا، مهم ترين اوليانامه عصر ايلخاني، روايت ويژهاي از مناسبات ميان مشايخ صوفي و نخبگان سياسي و نظ امي و در نتيجه تاريخ سياسي عصر ايلخانان عرضه ميدارد.
يکي از موضوعاتي که با هدف ايدئولوژيک خاصي، يعني اثبات برتري قدرت معنوي مشايخ بر قدرت دنيوي، بخش قابل توجهي از برخي از حکايتهاي اين آثار را به خود اختصاص ميدهد، مناسبات ميان اولياي تصوف و نخبگان سياسي و نظ امي است.
مسئله اي که در اين جا قصد ايضاح آن را داريم اين است که صفوة الصفا چگونه از رهگذر پيکربندي مجدد برخي رخدادهاي سياسي عصر ايلخاني و انتقال آنها به بافت اوليانامه اي صورتبندي روايي جديدي براي انتقال پيام ايدئولوژيک خود فراهم ميکند که نه مط لقا تمثيلي و نه کاملا ارجاعي است .
٣١ قرينه چنين گزارشي را ميتوان در يکي از روايتهاي ابن بزاز يافت که بدون ذکر تاريخ واقعه ، به ديدار ايلخان با شيخ زاهد در »نوشهر دشتاوند«، در حوالي مغان ٣٢، اشاره ميکند و همين اشتراک در شاخص هاي جغرافيايي موجود در گزارش رشيدالدين فضل الله و ابن بزاز حکايت از صحت کلي روايت مؤلف صفوة الصفا دارد.
رشيدالدين فضل الله ، جامع التواريخ ، ١٢٥٥/٢؛ ابن حجر عسقلاني، ٧/٣ء؛ خواندمير، ١٤٤/٣؛ با اين همه ، حمدالله مستوفي شيخ سعدالدين خالدي قزويني را عامل اصلي گرايش غازان و »اکثر مغول« به اسلام ميداند )مستوفي، ٧٥ء(.