خلاصة:
پژوهش حاضر می کوشد غزل نخست دیوان اشعار حافظ را از دیدگاه نقد فرمالیستی و ساختارگرایانه مورد ارزیابی قرار دهد. مقصود آن است که با استفاده از روش تحلیلی - توصیفی و مبانی زبان شناسی نشان دهیم که چگونه عناصر و اجزای به هم پیوستۀ یک غزل در القای معنی و در حاضر نمودن عناصر غایب تأثیرگذارند. در این نوشتار با نگاه فرمالیستی به اصل توازن، یعنی تکرارهای آوایی، هجایی، و واژگانی توجه شده است تا خواننده دریابد که چگونه می توان از طریق شناخت موسیقی آوایی و معنوی غزل، دریچه های روشنی را به سوی معنی و مضمون گشود. در بررسی ساختاری نیز ضمن توجه به بحث تقابل ها، بر حضور عناصر غایب در متن ادبی و نقش خواننده به عنوان آفرینشگر ثانوی تمرکز شده است. بر اساس یافته های این پژوهش، متونی قابلیت بررسی فرمالیستی و ساختاری دارند که خالق اثر از نقش فرازبانی و ادبی زبان بهره برده باشد. بررسی غزل حافظ از دریچۀ صورت و ساختار، ضمن اینکه ما را به قلمرو زیباشناختی شعر او نزدیک می کند، از کلیگویی های بدون استدلال نیز دور می سازد.
The present study seeks to evaluate Hafez's poetry in the first volume of the Divan's poems from a formalist and structuralist perspective. Using an analytic-descriptive approach and the basics of linguistics, we attempt to show how the intertwined elements of a sonnet influence the induction of meaning and the presence of contingent elements. In this formalist paper, the principle of equilibrium, namely phonetic, syllable, and lexical repetition, has been addressed to help the reader understand how to open the door to meaning through the understanding of phonetic and spiritual sonnets. Structural examination also focuses on the discussion of opposites, the focus on the deficiencies in literary text, and the role of the reader as a second creative. According to the findings of this study, texts can have formalistic and structural scrutiny that the creator of the work has used the meta-language and literary role of language. Examining Hafez's sonnets of the face and structure, while bringing us closer to the aesthetic realm of his poetry, also avoids unreasonable conclusions.
ملخص الجهاز:
به برخي ازابياتيکه اين پيوندرانشان ميدهد،اشاره ميشود: ساقياجام ميعشق پياپيدرده که دلم ازميعشق توسرغوغاشد (عطار،ديوان :١٩٢) ساقيقدحيکه مست عشقم وان باده هنوزدرسرماست (فخرالدين عراقي،ديوان :٤٧) بيارساقيسرمست جام بادةعشق بده به رغم مناصح که ميدهدپندم (سعدي،غزليات :٤٩٨) ايساقيازآن شراب باقي جاميبه من آرعاشقانه (سلمان ساوجي،کليات :٤٩٥) مصراع اول غزل ،بازبان عربيآغازميگردد،پورنامداريان دراين خصوص ميگويد ساقيدرخطاب حافظ ،«حق »است وبه همين سبب است که حافظ دعاودرخواست خود رابه عربيميگويد،که زبان وحيوقرآن ودعااست .
حافظ درپايان غزل هم ميگويدکه وقتييارراملاقات کردي،دنيارارهاکن ؛ چون تنهامسيررسيدن به ياروملاقات ويگذشتن ازدنياست وشايدتفاوت بزرگ انسان وملک همين گذشتن ازمسيرزندگيوتن دادن به اين ابتلاوآزمايش است که لازمه اش ظلوميوجهولياست .
همچنان که برايرسيدن به بويخوش مشک ،که طيفراينديازنافۀآهوبه دست ميآيد،بايدخون دل خورد،شخص نيزبايددرسيروسلوکخود،وباخون دل خوردن ،مشک خوشبويوجودش راعرضه نمايد: اگرزخون دلم بويشوق ميآيد عجب مدارکه همدردنافۀختنم (حافظ ،غزل ٣٤٢) بحث جانشين سازيدراين بيت ودرکل غزل سبب گرديده است زبان شعربه سمت ادبيشدن سوق بيابد.
دليل تضادديالکتيک حافظ باعقل اين است که اهل عقل ،اهل خودپسنديومنکرعشق هستند.
تفسيروتأويل اين بيت به صورتيمستقل و بدون ارتباط باديگرابيات ،چشم پوشيازحادثه اياست که درذهن حافظ اتفاق افتاده است .
درشعرحافظ مهم اين است که رابطۀعاطفيکه مربوط به حادثۀذهنيشاعر است بارابطۀمعناييدرهم تنيده باشند.
احترام حافظ به پيرمغان به سبب آن است که پير مغان مظهرعشق وبيپرواييوبدنامياست ورنگين کردن سجاده باميرابه اوآموخته است .
درخصوص اين بيت اظهارنظرهاي متفاوتيشده که قابل تأمل است .