خلاصة:
یکی از مهمترین مسائلی که ذهن پژوهندگان و ناقدان مثنوی را به خود مشغول کرده، تمثیلهای هزلآمیزی است که بهویژه در برخی از آنها، به بیپرواترین شکلی به مستهجنگرایی پرداخته شده است. برخی مثنویپژوهان این موضوع را برنتافته و آن را با فضای معنوی متن ناسازگار یافتهاند و گروهی آن را با دلایل مختلفی توجیه کردهاند. در مقالۀ حاضر، پس از توضیح مختصری در باب هزل، سعی بر این است که به مسائلی از قبیل جایگاه هزل در سنت شعری و عصر مولوی، اتفاقی یا هدفمندبودن انتخاب اینگونه تمثیلها و سپس بررسی و تحلیل روانشناختی آن، پرداخته شود. نتایج تحقیق که به شیوۀ تحلیل محتوا انجام گرفته، بیانگر آن است که وجود اینگونه حکایتها، علاوه بر رعایت حال مستمعان و جنبۀ تعلیمی آنها، به گونهای که در مثنوی مطرح شده است، نهتنها برانگیزانندۀ مخاطبان نیست، بلکه زشتی آن را بیشتر مینمایاند و از دیدگاه روانشناسی، باعث کاهش تمایل به پلیدی میشود و در پایان، به چرایی چینش اینگونه تمثیلها که از دفتر چهارم به بعد بازتاب بیشتری دارد، پرداخته شده است.
One of the most important issues preoccupying Masnavi researchers and critics’ minds is using facetious allegories, specifically in some of which indecency has been addressed in the most unscrupulous way. Some Masnavi researchers have not borne this and have found it to be incompatible with its spiritual context and some have justified it recoursing different reasons. After a brief explanation of parody, this study attempts to address such issues as the position of parody in the poetic tradition and Mowlavi’s era, sudden or intentional selection of these parodies, and then its psychological investigation and analysis. Being contently analyzed, this study findings indicate that in addition to regarding for the listeners and their didactic aspect, the existence of these narratives as presented in Masnavi not only does not trigger the audience, but it also represents its indecency more and from a psychological point of view leads to lesser inclination toward dirt and indecency. Finally, the reason of ordering these allegories, which is mostly reflected from the forth volume onwards, has been dealt with.
ملخص الجهاز:
نتایج تحقیق که به شیوۀ تحلیل محتوا انجام گرفته، بیانگر آن است که وجود اینگونه حکایتها، علاوه بر رعایت حال مستمعان و جنبۀ تعلیمی آنها، به گونهای که در مثنوی مطرح شده است، نهتنها برانگیزانندۀ مخاطبان نیست، بلکه زشتی آن را بیشتر مینمایاند و از دیدگاه روانشناسی، باعث کاهش تمایل به پلیدی میشود و در پایان، به چرایی چینش اینگونه تمثیلها که از دفتر چهارم به بعد بازتاب بیشتری دارد، پرداخته شده است.
گروهی هزل را در ترکیب کل اثر و هارمونی آن لازم دانسته و معتقدند که «اینگونه هجوها - باهمۀ استهجان خود - در هدفی متعالیتر از نوع هجوهای رایج عصر قرار میگیرد و این لحن سخن را از لوازم مدار خاکستری وجود و حتی قطب روشن وجود مولانا میدانند که در منظومۀ فکری ذهن و زبان او ضرورت دارد و گفته شده که همچون خط و خال و چشم و ابرویی است که نظام احسن را در کائنات شعر مولوی به وجود آورده است و مثنوی را باید در کلِ اینگونه موارد شناخت و بهجا آورد و لذت برد و ستود و نکتهها از این بخشها آموخت که از بخشهای غیرمستهجن نمیتوان آموخت.
بهعلاوه از دیدگاه روانشناسی نیز هزل و شوخی نوعی مکانیزم دفاعی پخته و سازگارانه برای برونریزی تنشها و رهایی از افکار و رفتارهای بازدارنده است که وقتی در قالب تمثیل بیان میشود، وسیلهای قدرتمند برای شکلدهی به ادراک و انتقال مفاهیم و بهچالشکشیدن ذهن و اندیشۀ مخاطب میشود و مانند حافظۀ جرقهای عمل میکند تا بتواند بر احساس مخاطب تأثیر بگذارد و پیام مورد نظر خود را برای همیشه در ذهن مخاطب تثبیت کند.