خلاصة:
مسئلة سیادت شیخ صفیالدین اردبیلی، جدّ صفویان، از مسائل پرمجادله در تاریخ صفویان است. مهمترین سند برای شناخت نسبنامة صفویان کتاب صفوةالصفا است که ابنبزاز اردبیلی (تألیف 759 ق.) در ترجمة احوال، سخنان و کرامات شیخ صفیالدین نوشته و از همان آغاز دستخوش دخل و تصرفات بسیاری شده است؛ ازاینرو نگارندگان برای حل مناقشات دربارة سیادت شیخ صفیالدین تصمیم دارند با بررسی نسخههای صفوةالصفا و تبارشناسی آنها، وضعیت سیادت شیخ و خاندان صفوی را روشن کنند و بازتاب این تغییرات را در منابع صفوی نشان دهند. بررسیهای نسخهشناختی بیانگر ردپای سیادت شیخ صفیالدین در نسخة نزدیک به نسخة مؤلف و تلاشهای تدریجی و گامبهگام رهبران طریقت صفوی برای تشدید سیادت اوست؛ همچنین در نسخههای پیشاصفوی کوشش شده است سیادت او به سیادت حسینی تبدیل شود؛ در این امر میتوان به تلاشهای آگاهانه و یکبارة میرابوالفتح برای تکمیل سیادت شیخ صفیالدین اشاره کرد. او این کار را با انتساب اجداد و فرزندان شیخ صفیالدین به سیادت حسینی و با انتساب خرقة شیخ زاهد گیلانی، استاد و پدرخانم، به خاندان سیادت در نسخههای صفوی به انجام رسانده است؛ ازاینرو هدف رهبران طریقت صفوی اثبات سیادت حسینیِ شیخ صفیالدین و برتردانی او و طریقت صفوی بر دیگر مشایخ و طریقتهای عرفانی ازطریق سیادت حسینی بوده است؛ هدف میرابوالفتح اثبات سیادت حسینی شیخ صفیالدین، انتساب حاکمان صفوی به شیخ صفیالدین حسینینسب و معرفی آنان در مقام دنبالکنندگان طریقت معصومین در عصر غیبت برای حکومت بر ایران و کسب مشروعیت سیاسی بوده است؛ البته در منابع تاریخی، رفتارهای متفاوت و متناقض مورخان دربارة سیادت شیخ صفیالدین بازتاب یافته است و منابع تاریخی به سه دسته منابعِ خاموش، مردد و مؤید تقسیم میشود.
The issue of the sovereignty of Sheikh Safi al-Din Ardabili, the ancestor of the Safavids, is one of the most controversial issues in Safavid history. The major document for recognizing the genealogy of the Safavids is the book called Safwat al-Safa, which was written by Ibn Bazzaz Ardabili (authored in 759 AH) in his translation of Sheikh Safi-al-Din’s life, sayings, and virtues, but has been subjected to many encroachments from the very beginning. To resolve the disputes related to Sheikh Safi al-Din’s sovereignty, the authors of this article decided to clarify the situations of the mentioned Sheikh’s sovereignty and the Safavid dynasty via their genealogy and scriptological assessments of the different manuscripts of Safwat al-Safa, thus reflecting the mentioned changes in the Safavid sources. Our scriptological studies were indicative of the traces of Sheikh Safi al-Din's sovereignty in a manuscript so similar to that of the authors. There were seen gradual and step-by-step efforts of Safavid religious leaders to emphasize his sovereignty and attribute it to Husseini sovereignty in the pre-Safavid manuscripts, as well as Mir abol-Fath's conscious and sudden efforts to complete his claim of Sheikh Safi al-Din's sovereignty by attributing his ancestors and descendents to Husseini sovereignty and ascribing Sheikh Zahed Gilani, his master and father-in-law, to the household of sovereignty in Safavid manuscripts. Hence, the aim of Safavid religious leaders was to prove Sheikh Safi al-Din’s sovereignty and supremacy of Safavid religious path over those of other sheikhs and mystical sects by attributing his sovereignty to Husseini sovereignty, while Mir abol-Fath's purpose was to prove attributions of Sheikh Safi al-Din to Husseini sovereignty and Safavid rulers to Sheikh Safi al-Din, thus introducing them as followers of the infallible Imams’ paths throughout the current era of the last Imam’s absence so as to rule Iran and gain political legitimacy. The historians’ discrepant and contradictory attitudes about Sheikh Safi al-Din’s sovereignty were found to have been reflected in the historical sources. Accordingly, historical sources are divided into the three categories of silent, hesitant, and affirmative sources
ملخص الجهاز:
بررسي فرايند نسب سازي شيخ صفي الدين اردبيلي از نسخۀ ابن بزاز تا دست کاري هاي طريقتي و سلطنتي و بازتاب آن در منابع صفوي محمود فتوحي رودمعجني علي صادقي حسن آبادي ** *** سيد علياصغر ميرباقريفرد چکيده مسئلۀ سيادت شيخ صفيالدين اردبيلي، جد صفويان ، از مسائل پرمجادله در تاريخ صفويان است .
او اين کار را با انتساب اجداد و فرزندان شيخ صفيالدين به سيادت حسيني و با انتساب خرقۀ شيخ زاهد گيلاني، استاد و پدرخانم ، به خاندان سيادت در نسخه هاي صفوي به انجام رسانده است ؛ ازاين رو هدف رهبران طريقت صفوي اثبات سيادت حسيني شيخ صفيالدين و برترداني او و طريقت صفوي بر ديگر مشايخ و طريقت هاي عرفاني ازطريق سيادت حسيني بوده است ؛ هدف ميرابوالفتح اثبات سيادت حسيني شيخ صفيالدين ، انتساب حاکمان صفوي به شيخ صفيالدين حسينينسب و معرفي آنان در مقام دنبال کنندگان طريقت معصومين در عصر غيبت براي حکومت بر ايران و کسب مشروعيت سياسي بوده است ؛ البته در منابع تاريخي، رفتارهاي متفاوت و متناقض مورخان دربارة سيادت شيخ صفيالدين بازتاب يافته است و منابع تاريخي به سه دسته منابع خاموش ، مردد و مؤيد تقسيم ميشود.
کسروي افزودن سيادت علوي و شريف شيخ صفيالدين را به نسخۀ پيشاصفوي، از افزوده هاي تدريجي و گام به گام شيخ صدرالدين براي سيدسازي خود و خاندانش دانسته است ؛ اما در دسترس نبودن نسخۀ ابن بزاز و آمدن اين حکايت در نسخۀ نزديک به نسخۀ مؤلف و قديم ترين نسخۀ موجود صفوالصفا (نسخۀ ليدن ) پذيرش ادعاي کسروي را محل ترديد قرار ميدهد.