خلاصة:
در این مقاله نویسنده به سه بحث عمده در باب زمان در حوزهی فلسفهی تحلیلی معاصر میپردازد: 1. نظریهی گذر زمان که در آن به دو تلقی از زمان در قالب سلسلهی زمانی ایستا و پویا و بحث واقعی یا غیر واقعی بودن زمان اشاره میشود. 2. نسبی یا مطلق بودن زمان که در آن به نسبت میان زمان و تغییر پرداخته شده و این فرض مورد بررسی قرار گرفته است که آیا ممکن است بدون تغییر زمانی وجود داشته باشد. 3. جهت زمان که در آن به این مسئله پرداخته میشود که جهت حرکت زمان از گذشته به حال و از حال به آینده خصیصهی ذاتی زمان است یا نه و اساسا چگونه میتوان جهت زمان را تبیین کرد.
ملخص الجهاز:
"دیدگاه زماندار یا پویا در بارهی زمان تغییر را به خود طبیعت سلسلهی زمانی باز میگرداند: امور واقع یا رویدادها به این دلیل مدام در تغییرند که از گذشته، در حال، و به سوی آینده «در حرکتند» (به عنوان شق دیگر میتوان گفت که همهی رویدادها اول آینده هستند و بعد حال و بعد گذشته میشوند)؛ در نتیجه دیدگاه پویا واقعیت تغییر را با توسل به امور واقع متغیر تبیین میکند.
مخالفان نظریهی عدم [امتداد] زمانی (مثلا پرایور) تأکید خواهند کرد که میان «اینجا» و «اکنون» از این جهت تفاوتی بسیار اساسی وجود دارد ـ درست بدین خاطر که بر تفاوتی اساسی میان زمان و مکان تأکید میورزند اما ملور و برخی دیگر با استفاده از این واقعیت که «اکنون» عبارتی اشارهای است معمای پرایور را تبیین میکنند.
در دیدگاه مطلق در بارهی زمان، بیان اینکه جنگ جهانی اول در زمانی خاص اتفاق افتاد صرفا به این معنا نیست که آن واقعه در نسبتهای خاصی با وقایع دیگر قرار میگیرد، بلکه به این معناست که آن واقعه حقیقتا قلمرو خاصی از زمان را اشغال میکند که حتی اگر جنگ اول و همهی وقایع حول و حوش آن وجود نمیداشتند، آن زمان وجود میداشت.
علاقهی فیلسوفان به این پرسشها بدین دلیل است که اگر در زمان امکان حرکت به عقب باشد، آنگاه آن جهت زمانیای که ما تجربهی میکنیم، خصیصهی ضروری زمان نیست ـ یعنی خصیصهای که همهی عوالم ممکنهی زمانی باید داشته باشند ـ بلکه صرفا یک خصیصهی ممکن عالم ماست."