خلاصة:
یکی از ویژگی های هزاره سوم ، اهتمام بیشتر به پویایی و بالندگی جوامع بشری است و غالب اندیشمندان تحقق آن را از طریق جامعه دانایی محور ( Knowledge – oriented Society) ممکن می دانند . در چنین جامعه ای ، توجه به کیفیت ظهور ،تداوم و بهره وری سازمانهای عظیم و چند ملیتی ، یک ضرورت عقلانی محسوب می شود و دستیابی به چنین آرمانی را با بهبود، تعالی و نوسازی مدیریت آن سازمانها، امکان پذیر تلقی می کنند. لذا به شیوه منطقی، بازنگری در ساختارهای مدیریتی و ارزشهای حاکم برآن، نیز قابل طرح می باشد. از موضوعاتی که در حوزه مدیریت جوامع و سازمانها ، کمتر مورد امعان نظر قرارگرفته است ، بررسی جایگاه ارزشهای مدیریتی در زندگی و خط مشی پیامبران بزرگ الهی است ، زیرا پیامبران مدیران جوامع بشری محسوب می شوند و قطعا در شیوه اداره جامعه خویش ، متکی به ارزشهایی بوده اند. یکی از پیامبران الهی که علاوه بر مقام نبوت از موقعیت سلطنت و حکومت نیز برخوردار بوده ، حضرت سلیمان (ع) است که به استناد قرآن کریم از حشمت و منزلتی برخوردار گردید که قبل او بی سابقه بوده است و با عنایت به این که رمز موفقیت آن حضرت ، در تدابیر مدیریتی نهفته است که ذیل 16 نکته در این مقاله آمده است . این نکات در زمینه های متنوعی از ارتباط با مردم به عنوان بدنه هرم مدیریتی گرفته تا ارتباط با خدا و تاثیر آن در کیفیت اثربخشی مدیر و نیز ویژگی های اخلاقی و نظارتی ومهارتهای ارتباطی دیگر را شامل می شود و در پایان مقاله به بحث و نتیجه گیری و کاربرد پذیری یافته ها در جوامع معاصر می پردازد .
ملخص الجهاز:
"این در حالی است که در فرهنگ غنی و اسلامی ما دستورالعملهای بسیار مفید و سودمندی در زمینة مدیریت وجود دارد که هم از نظر جهانبینی و انسانشناسی و ارزشهای الهی اسلامی و فطری بودن، جایگاه و پایگاه استوار و محکمی دارد و هم در گذر تاریخ کارایی و اثربخشی خود را نشان داده است لکن به نظر میرسد که در روزگار کنونی کمرنگ شده و حق آنها به درستی ادا نشده است، لذا جا دارد این باورها، ارزشها و هنجارها بازشناسی شده و در راستای نهادینه کردن ارزشهای اثرگذار فرهنگ اسلامی و تأثیر آن بر بهبود مدیریت و بهرهوری با همة اهمیتی که دارد تلاش شود و به جامعه معرفی شوند.
در دولت با شکوه سلیمان که عوامل تحت امر او از شمار و اندازه بیرون است، نکتة جالبی به چشم میخورد: حضرت سلیمان در بین آن جمعیت بزرگ، از حال هدهد جویا میشود و متوجه غیبت او میگردد و این در واقع توجه و نظارت او را بر کارگزارانش آشکار میکند و نشان میدهد که فرمانده بر همة ارکان و حوزة تحت فرمان خود باید اشراف داشته باشد.
بنابراین مشورت و نظرخواهی از دیگران به منظور استفاده از نظرات آنان مسئلهای عقلی است و عدم مشورت و استبداد رأی یکی از بیماریهای مهلک و کشندة مدیران در تصمیمگیری است؛ زیرا یک مدیر، هر قدر هم آگاهیهای زیادی داشته باشد در زمینة کاری خود متخصص، کاردان و پرتجربه باشد، باز هم نمیتواند به همة ابعاد و زوایای یک مسئله پی ببرد و مسئله را تنها از دیدگاه خویش ارزیابی کند و چه بسا ابعادی از مسئله که در تصمیمگیری میتوانند نقش تعیینکنندهای داشته باشند از نظر وی مخفی بماند (پیروز و همکاران، 1384: 97)."