خلاصة:
یکی از مقوله های اساسی و اجتناب ناپذیر در مطالعات عرفانی، موضوع خانقاه و مسائل مربوط به آن است. لذا این مقاله برآن است تا به شیوه تحلیل محتوا ، نقد مولانا از خانقاه را در مثنوی بررسی نماید. نتایج پژوهش، حاکی از این است که مولانا نظر مساعدی نسبت به این مراکز و تصوف رسمی و تشریفاتی ندارد؛ و به پاره ای رسوم خانقاهی چون ترک کسب و اتکا به فتوح و نذور، بیکارگی و تکدی-گری به دید انکار می نگرد و بسا که وجود خود خانقاه ها را از عوامل اصلی بروز فساد و ناهنجاری بین صوفیان محسوب می دارد. البته انتقادهای مولانا از خانقاه و خانقاهیان، جنبه خود انتقادی داشته و با هدف آسیب شناسی تصوف و پیراستن آن از انحرافاتی است که چهره آن را مخدوش نموده است. لذا بررسی و شناخت نقد مولانا بر خانقاه، محکی مطمئن در تشخیص حقیقت از مجاز و تصوف اصیل از تصوفی است که خانقاه نشینان خام ناخالص و صوفی نمایان، نمایندگان آن هستند. به علاوه با تحلیل جامعه شناختی انتقادهای مولانا، او را «روشنفکری اجتماعی» می-یابیم که به نوعی در صدد شناسایی و اصلاح ناهنجاری های جامعه خویش، نیز برآمده است. مولوی، گاه در مثنوی، خانقاه را به عنوان نماد دنیا و جامعه خود به-کار می برد و در قالب انتقاد از آن، گویی به نقد اجتماعی اهل روزگار خویش می-پردازد. لذا بررسی انتقادهای او از خانقاه و خانقاه نشینان، سوای فواید معرفت-شناسی، از دیدگاه جامعه شناختی نیز حائز اهمیت است.
One of the basic and inevitable subjects in mystical studies is the issue of monasteries and the related matters. Thus، this article intends to investigate Mowlana’s criticism of the monastery in Mathnavi using the methodology of the content analysis. The results of this research show that Mowlana does not hold a positive opinion of these official and ceremonial centers of Sufism; he looks at some of the customs held in the monasteries such as giving up working and business، reliance on alms and charities، idleness and beggary، with a disdainful denial and probably he considers the very existence of these monasteries as a source of corruption and abnormal behavior among the Sufis. Of course، Mowlana’s criticisms of the monastery and its residents have an aspect of self-criticism; his aim is the identification of the defects of Sufism and also purifying it of the deviations which distort its countenance. Therefore، studying and learning about Mowlana’s criticism of the monastery may be a trustworthy touchstone when differentiating the truth from the falsehood and also the original Sufism from the Sufism represented by impure and crude residents of the monasteries (the pseudo-Sufis). Moreover، having analyzed Mowlana’s criticisms sociologically، we find him an intellectual who has sought to identify and correct the abnormalities of his own society. Mowlana، in some places in Mathnavi، regards the monastery as a symbol of the world and the society، and in the framework of criticizing it، somehow he criticizes his contemporaries.
ملخص الجهاز:
"در این جا به برخی از ویژگیهای سبک خراسانی در مثنوی به عنوان نمونه، اشاره میشود: 1) کاربرد افعال ترکیبی نظیر «حدیث کردن» و «قصه کردن» کاربرد اینگونه افعال، در شعر سبک خراسانی، رواج دارد و به طور تقریبی در تمام دیوانهای شاعران آن دوره، مشاهده میشود: بزرگوارا نامآورا خداوندا حدیث خواهم کردن به تو یکی نبوی (منوچهری، 1384: 145) جوابی دهی شور شهری نشانی حدیثی کنی کار خلقی گشایی (فرخی، 1385: 395) و در مثنوی نیز اینگونه به کار رفته است: نی حدیث راه پرخون میکند قصههای عشق مجنون میکند (مولوی، 1386، د1: ب13) «حدیث کردن و قصه کردن» در دیوان شمس نیز وجود دارد: قصه چه کنم که بر عدم نیز نامش چو بریم هستی افزاست (مولوی، 1370، ج1: غ364) البته، باید توجه داشت که در غالب مواضع، مولانا این دو فعل را به صورت عادی زمان خود، یعنی «حدیث گفتن» و «قصه گفتن» به کار برده است: لیک میگویم حدیث خوش پیی (مولوی، 1386، د4: ب2368) با حکیم او قصهها میگفت فاش (همان، د1: ب159) 2) کاربرد «ی» به جای «می» ماضی استمراری این کاربرد نیز در شعر سبک خراسانی بسیار مورد استفاده بوده است؛ البته گفته شده که «در متون قدیم فارسی، «-ی» به فعل ماضی میپیوسته و از آن فعلی میساخته است که بر انجام گرفتن کاری به طور عادت در گذشته دلالت میکرده است»(ابوالقاسمی، 1387: 244)."