Abstract:
روایتهای شاهنامه به ویژه در قسمت پهلوانی دارای ساختاری مشابه است که از اصلی اسطورهای در شیوهی روایت پیروی میکند. شخصیتها، کنشها و ترتیب وقایع در این روایات به طور فراوانی همساز و همگام با بخشهای روایت آنها است. در این مقاله کوشش شد خوانشی نو با تکیه بر کهنالگوها و نمادهای نظریهی یونگ و تلفیق آن با نظر نورتروپ فرای دربارهی میتوسهای شکل دهندهی اثر ادبی، در بافت روایت منظوم "حملهی کیکاوس به مازندران" در شاهنامهی فردوسی ارائه شود. به همین سبب نمادهای اسطورهای این حکایت بررسی و مفاهیم آن به استناد بیان شد، سپس نقش این نمادها در پیرفت بخشهای مختلف حکایت در ارتباط با میتوسهای فرای بیان شد. در پایان روشن شد روایت مذکور داری سه بخش ساختاری است که بیانگر میتوسهای تابستان، زمستان و بهار در نظریهی نورتروپ فرای است و نمادها و کهنالگوهای هر بخش در خدمت ساختار میتوس همان بخش هستند. چنین رویکردی در دیگر روایتهای شاهنامه همچون حملهی کیکاوس به هاماوران هم به روشنی قابل مشاهده است.
Machine summary:
"بدین منظـور در ایـن پـژوهش کوشـش مـی شـود، روایت لشکرکشی کیکاوس به مازنـدران و پـیآمـدهای آن ، بـا اسـتفاده از ایـن روش ، بررسی شود تا از این راه به این پرسش هـا پاسـخ داده شـود: چـرا کیکـاوس بـرخلاف رویه ی شاهان گذشته و نیاکانش قصد حمله به سرزمین دیوان می کند؟ آیا ایـن روایـت دارای ساختاری اسطوره ای است ؟ آیا هفت خـوان رسـتم ، سـفری اسـت بـرای بـاززایی حکومت مرده ؟ بنابراین برای پاسخ به این پرسش ها، با استفاده از تلفیق آرای یونـگ و نورتروپ فرای به سراغ تحلیل متن مذکور از شاهنامه می رویم .
آن قدر تصاویر سیاه در این بخش حکایت فراوان اسـت که نمیتوان همه ی آن ها را برشمرد و تنها به بیان چند بیت که به غلبه ی دیو سـپید، بـر لشکر کیکاوس مربوط است ، اکتفا میشود: شب آمد یــکی ابر شــد بـا ســپاه جــهــان کــرد چون روی زنگی سـیاه چو دریــای قار است گفتـی جـهان هــمــه روشــنــایــیـش گـشته نهان یکی خیمـه زد بر سـر از دود و قیـر ســـیــه شــد جهان چشم ها خیره خیر چــو بگذشت شب روز نزدیک شـد جــهــان جــوی را چـشـم تاریک شد ز لشکر دو بهـره شـــده تیره چشم ســــر نــامــداران ازو پــرز خـشم چــو تــاریک شد چشم کاوس شـاه بـــد آمـــد ز کـــرداراو بــر سـپــاه از ایـــشان فراوان تبه کــرد نــیــز نــبــود از بــد بــخــت مــاننده چیز همه گنج تــاراج و لـــــشکر اسیر جـــوان دولــت و بخت بــرگـشت پیر (فردوسی ، ١٣٨٧: ١٣٤-١٣٥) «سیاه (ظلمت )، نماد آشوب ، ناشناخته ها، مرگ ، ضمیر ناهشیار، شرو اندوه اسـت ."