Abstract:
یکی از مهم ترین مفاهیمی که در ارتباط با تفسیر و بعضا مرادف با آن استعمال شده است، واژه
صرف از معنی » ،« ترادف با تفسیر » تاویل است. درباره تاویل دیدگاه های متعددی وجود دارد که
مهم ترین این دیدگاه ها است. با وجود این « دلالت بر باطن » و نهایتا « ظاهر به معنی خلاف ظاهر
که دیدگاه دلالت بر باطن، از شهرت کمتری برخوردار است، ادله متعددی آن را تایید می کند که
از جمله مهمترین این ادله، دلالت آیات قرآنی و احادیث دال بر این معنی است. با این وجود ابهام
را پیچیده تر « تاویل » نیست و همین مطلب، ماجرای « تاویل » کمتر از ابهام مفهوم « باطن » مفهوم
می گذرند و روندی را طی می « تاویل » و « باطن » می سازد. برخی بسیار ساده و سطحی از کنار
نگاهی وجود « تاویل » منجر می شود. علامه طباطبایی (ره) به « تاویل » و « باطن » کنند که به نفی
نگاهی معناشناسانه دارد که نیازمند تحلیل و تبیین است. این مقاله در صدد « باطن » شناسانه و به
در دو ساحت وجود شناسانه و معناشناسانه است و « تاویل » و « باطن » بررسی تطبیقی دو مفهوم
اثبات می کند می توان به هر دو مقوله بر اساس دیدگاه علامه طباطبایی (ره) و امام خمینی (ره)
به عنوان دو مفسر برجسته معاصر بر اساس نگرش وجود شناختی و معرفت شناختی نگریست
One of the most significant concepts associated with commentary and sometimes synonymous with that word is the word paraphrase. Concerning the paraphrase, there are many views that are "synonymous with commentary," "avoiding the meaning of appearance means counter-appearance," and, finally, "implication of the ventricle", are the most important views. Given the fact that the viewpoint of the implication of the ventricle is less credible, it is confirmed with several reasons. One of the most significant reasons for this is the Qur'anic verses and related narratives. However, the ambiguity of the concept of "ventricle" is not less than the ambiguity of the notion of "paraphrase." And the same thing makes the story of "paraphase" more complicated. Somebody are very simple and superficial, alongside "ventricle" and "paraphrase." And they are undergoing a process that leads to a negation of "ventricle" and "paraphrase." Allameh Tabatabai has a semantic look to "paraphrase," and an ontological look, to "ventricle". Which this issue requires analysis and explanation. This research seeks to comparative assessmentthe two concepts of "ventricle" and "paraphrase" in two aspects of ontological and semantic. And this investigation proves that both of the cases, based on the view of Allamah Tabatabai (RA) and Imam Khomeini (RA), as two outstanding contemporary commentators based on the cognitive and epistemological attitude can be viewed.
Machine summary:
(به عنوان نمونه نک : نهاوندي، ١٣٨٦، ج١، ص١١٠، (امام) خميني، ١٤١٠، ص٥٠، طباطبايي، ١٣٩٠، ج٣، ص٤٧ و ١٤٢٧، ج٢، ص١٦٧، جوادي آملي، ١٣٧٨، ص٤٤؛ مصباح يزدي، ١٣٨٧، ص٢٥٤؛ معرفت ، ١٤١٩، ج١، ص٢١؛ سبحاني، ١٣٨١، ص٢٠؛ مدرسي، ١٤٠٥، ج١، ص٤٤) گرچه دلالت بر «باطن » به ظاهر پاسخي درخور براي پرسش از چيستي «تأويل » به نظر مي رسد، اما بايد گفت در حقيقت اين پاسخ شروعي براي پرسش هاي بعدي است .
گرچه مبتني بر بيان علامه طباطبايي (ره) به سختي مي توان نظريه صحابه و تابعان در معني تأويل را با آنچه از قرآن کريم و احاديث اهل بيت در اين باب استفاده مي شود منطبق دانست ، (نک طباطبايي، ١٣٩٠، ج٣، ص٣١) اما شکي نيست که گام هاي برداشته شده از صدر اسلام تاکنون در مواضعي که ابهام يا ايهامي را نيفزوده باشد، زمينه را براي تنقيح و روشن شدن هرچه بيشتر اين مفهوم باز نموده است .
(در اين زمينه نک : طباطبايي، ١٣٨٨، ص٤٦، و ١٣٩٠، ج٣، ص٧٤) امام خميني نيز مانند علامه طباطبايي در توضيح تأويل از فرآيند مثال و ممثل استفاده ميکنند و رسيدن به باطن قرآن را که همان حقيقت تأويل است به خارج شدن از دنيا موکول مينمايند و نگرشي وجودشناختي به آن دارند.
در واقع علامه طباطبايي نيز در عين قائل شدن به وجودي بودن حقيقت تأويل ، با توجه به ارتباط ميان دو مفهوم «تأويل » و «باطن »، سير از ظاهر به سمت باطن را امري لازم ميدانند (در اين باره نک : طباطبايي، ١٣٨٨، ص٤٦، و ١٣٩٠، ج٣، ص٧٤ و ج٥، ص٢٨٢ و ٢٨٣) و در توضيح مفهوم تأويل نيز نه تنها آن را بيارتباط با ظاهر نميدانند، بلکه تأويل را مبتني بر آنچه در ظاهر آمده است دانسته و ظاهر را به عنوان حکايتي از تأويل برمي شمارند.