Abstract:
خودکفایی و استقلال اقتصادی جامعه، اصلی است که پیوسته مورد توجه دین مبین اسلام بوده تا دولتهای اسلامی بتوانند در سایة این اقتدار اقتصادی به آرمانهای اعتقادی خود نیز دست یابند. در دنیای امروز بسیاری از جوامع، پایههای رشد و توسعة اقتصادشان را بر مبنای دنیاپرستی و مصرفگرایی بنا کردهاند؛ اما دین مبین اسلام، قدرت اقتصادی را ابزاری برای رسیدن به اهداف متعالی اسلامی و دستیابی به سعادت حقیقی انسانها میداند، اما چرا جوامع اسلامی در رشد و توسعة اقتصادی به اهداف خود نرسیدهاند؟ پژوهش حاضر سعی دارد به روش توصیفی ـ تحلیلی به بررسی موانع رشد و توسعه اقتصاد در اندیشۀ امیرمومنان علی علیه السلام بپردازد، تا با شناخت این موانع، راهکاری برای رفع موانع دستیابی به یک اقتصاد سالم و پویا به دست دهد. یافتههای این پژوهش بیانگر آن است که در راه رسیدن جامعه به اقتصادی مقتدر، موانع اخلاقی، اجتماعی، رفتاری و مدیریتی تاثیرگذارند.
The self-sufficiency and economic independence of the society is the principle that has been constantly considered by the religion of Islam; so that Islamic states can achieve their ideals in the shadow of this economic authority. In today's world, many societies have based their economic growth and development on worldliness and consumerism; but the religion of Islam considers economic power as a means to achieve the sublime goals of Islam and to provide the true happiness of human beings. But why have not Islamic societies achieved economic growth and development? Using a discriptve-analytical method, this paper studies the tbstacles to economic growth and development in the thought of Amir al-Mu'minin (PBUH). Findings indicate that moral, social, behavioral and managerial barriers are effective in achieving a powerful economy in society. The findings indicate that ethical, social, behavioral and managerial barriers have a significant impact on the realization of a powerful economy.
Machine summary:
اما بهرغم پژوهشهای متعدد صورتگرفته، تاکنون مقالهای پیرامون موانع رشد و توسعه اقتصاد در اندیشۀ اميرمؤمنان علی( نگارش نشده است، به همین دلیل بررسی این موضوع میتواند در رسیدن به اقتصادی سالم و پویا نقش اساسی داشته باشد.
موانع اخلاقی لازمۀ اقتدار اقتصادی فقط وابستگی به کشورهای بیگانه نیست، بلکه حاکمیت اخلاق بر اقتصاد است، که رشد و توسعه اقتصادی را در معنای درست آن فراهم میسازد؛ زیرا هرگونه بیاخلاقی و ناروایی در روابط و مناسبات اقتصادی، تکامل اقتصادی را نابسامان و مختل میکند و لازم است از آن پرهیز شود.
به همین دلیل در دین اسلام برای جلوگیری از فقر، راهکاری به نام انفاق مورد تأکید قرار گرفته است؛ زیرا اگر هریک از افراد جامعه به نسبت درآمد و توان اقتصادی خود، سهمی را به نیازمندان و افرادی اختصاص دهند که به هر دلیلی از گردونة فعالیت اقتصادی کنار نهاده شدهاند، دراینصورت توزیع ثروت بهگونهای خواهد بود که فقر مطلق بکلی از میان خواهد رفت و این قشر ضعیف نیز پس از توانمندسازی، میتوانند به چرخة تولید و اقتصاد بازگردند.
تردیدی نیست که نیروی کار در سن اشتغال، یک قدرت اقتصادی بالقوه است؛ اما اگر برای این نیروی کار از پیش برنامهریزی نشده و زیرساختهای لازم برای اشتغال آنان فراهم نشده باشد، همین قدرت بالقوه که میتواند باعث رشد تولید و توسعة اقتصاد یک جامعه باشد، به یک آفت و معضل بزرگ تبدیل خواهد شد؛ چراکه بیکاری، بهویژه برای جوانان، به همراه خود انواع ناهنجاریهای اجتماعی و اخلاقی همچون اعتیاد، سرقت، بزهکاری و...