Abstract:
تاکنون مسیله تعارض علم و دین رویکردهای گوناگونی به خود دیده است. در این میان پوزیتیویستها و تحلیلگران زبانی توجه به مسیله زبان را مسیری مناسب برای رسیدن به حل این مسیله دانستهاند. «المنار» و «المیزان» رویکرد پوزیتیویستی را یکسره انکار میکنند. همچنین اگرچه در برخی عبارات «المنار» و «المیزان» شایبه استفاده از راهحل تحلیلگران زبانی وجود دارد، ولی آنان را نمیتوان از هواداران این رویکرد برشمرد. عبارات «المنار» و «المیزان» ابزارانگاری علمی را نیز برنمیتابد و ایشان را باید در زمره واقعگرایان علمی قلمداد کرد. مواجهه «المنار» با راهحل تاویل نیز با «المیزان» متفاوت است. رشیدرضا این راهحل را راهحلی مناسب برای ترسیم رابطه علم و دین نمیداند؛ اما در مقابل علامه طباطبایی فیالجمله از این رویکرد به صورت روشمند بهره میگیرد.
Different approaches have been adopted to the question of the conflict between science and religion. for example, positivists and linguistic analysts have consider focusing the paying attention on the issue of language as the appropriate way to settle this issue. Al-Manar and Al-Mizan reject the positivist approach altogether. Besides, although there exists the flaw of the proposing the solution of language analysts in some of expressions in "Al-Manar" and "Al-Mizan", they cannot be considered to be in favors of this approach. The expressions in "Al-Manar" and "Al-Mizan" do not accord with scientific instrumentalism and they should be considered as scientific realists. Al-Manar's encounter with the interpretation solution is also different from Al-Mizan. Rashid Reza does not consider this solution to be suited for showing the relationship between science and religion; but to the contrarry, Allameh Tabatabai generally uses this approach methodically.
Machine summary:
بنابراين ناگفته روشن است كه استفاده پرحجم مؤلف المنار از معارف تجربى براى تفسير معارف دينى و برعكس، نشان از رد رويكرد استقلال زبانى علم و دين در انديشه او دارد.
اگرچه برخى عبارات ايشان، مانند فرق گذاردن ميان معناى قرآنى و علمى آب در آية شريفة «وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء» (هود: 7؛ طباطبائى، 1422ق، ج 1، ص 258) فىالجمله تمايل به چنين نگرشى را تقويت مىكند، اما پذيرش و رد معارف دينى با اتكا به معارف علوم تجربى و برعكس در الميزان گواهى مىدهد كه ايشان حوزههاى زبانى علم و دين را يكسره از يكديگر متمايز و مستقل نمىداند.
فارغ از چيستى و چرايى اين نظريات و بدون ايراد سخن در اين باب كه آيا همانگونه كه نظريهپردازان آن ادعا دارند (سروش، 1377، ص 436) اين نظريات رئاليستى و واقعگرايانه است يا خير، لازم است بپرسيم آيا مؤلفان المنار و الميزان نيز بر اين روش طى طريق كردهاند يا خير؟ آيا براساس ديدگاه رشيدرضا و علامه طباطبائى «تفسيرپذيرى مطلق نصوص دينى» روى در صواب دارد؟ اگر ايشان به تأويل نصوص دينى در مقابل علوم تجربى تن مىدهند، آيا چنين اطلاقى نيز موردنظر آنهاست؟ در اين ميان رشيدرضا گرايش خود را رسماً به مذهب سلف اظهار مىكند (رشيدرضا، 1424ق، ج 1، ص 252).
با مراجعه به رويارويىهاى مؤلف الميزان با علوم تجربى مىتوان دريافت كه ايشان فىالجمله اصل رويكرد تأويل را بهعنوان راهحلى براى حل مسئله علم و دين مىپذيرد.
اين بدان معناست كه مؤلف اين تفسير نه به صورت كلى تأويل را انكار مىكند و نه مطلقاً دين را در برابر علوم تجربى منفعل مىداند و حتى معتقد است در برخى موارد مىتوان با توجه به ظاهر معرفت دينى، آن را از آلوده شدن به فرضيات علمى باطل نجات داد.