Abstract:
هدف این نوشتار بررسی تبیینی تطبیقی دیدگاه آیتالله جوادی آملی و آلوین پلانتینگا در بحث فطرت و باور پایه میباشد و روش آن تطبیقی استنتاجی است. آیتالله جوادی آملی معتقد هستند که فطرت امری حضوری است و انسانها براساس آن ارتباط مستقیم و حقیقی با خدا برقرار میکنند، لذا منظور از خداشناسی و خداگرایی فطری در نظر ایشان، همان خداشناسی و خداگرایی حضوری و بیواسطه است که انسان با علم حضوری حق را مییابد؛ اما در نظر آلوین پلانتینگا منظور از پایه بودن یک باور این است که بدون ابتناء بر قضایای دیگر پذیرفته شده باشد و غیرعقلانی هم نباشد. با اینکه پلانتینگا اعتقاد به خداوند را باوری پایه میداند؛ اما پایه دانستن اعتقاد به خدا به معنای فطری بودن آن نیست و به همین جهت تفاوت اساسی بین این دو دیدگاه وجود دارد.
Using a comparative-explanatory method, this paper studies the views of Ayatollah Javadi Amoli and Alvin Plantinga on the discussion of nature and basic belief with a comparative approach. Ayatollah Javadi Amoli believes that nature is a matter of presence knowledge based on which man establishes a direct and real relationship with God. Therefore, the meaning of theology and innate God-seeking in his view is the same as theology and present and direct God-seeking, but for Alvin Plantinga, the basic belief is a belief that is accepted without relying on other propositions and is not irrational. Although Plantinga considers belief in God to be a basic belief, but he does not consider it to be innate belief. Accordingly, there is a fundamental difference between these two views.
Machine summary:
آيتالله جوادی آملی معتقد هستند که فطرت امری حضوری است و انسانها براساس آن ارتباط مستقیم و حقیقی با خدا برقرار میکنند، لذا منظور از خداشناسی و خداگرایی فطری در نظر ایشان، همان خداشناسی و خداگرایی حضوری و بیواسطه است که انسان با علم حضوری حق را مییابد؛ اما در نظر آلوین پلانتينگا منظور از پایه بودن یک باور این است که بدون ابتناء بر قضایای دیگر پذیرفته شده باشد و غیرعقلانی هم نباشد.
یکی از نکاتی که آيتالله جوادی آملی مطرح میکنند، تفاوت بین مفاهیم فطری با حقایق فطری است (جوادی آملی، 1392، ص28ـ29؛ همو، 1389ب)؛ به این بیان که میتوان گفت فطرت دو قلمرو دارد: یکی معرفت و دیگری تمایل و گرایش؛ که البته معرفتهای فطری به معنایی که در فلسفه غرب مطرح شده است، مورد پذیرش حکمای مسلمان قرار نگرفته است؛ چراکه به اعتقاد حکما، روح و ذهن انسان، در هنگام آفرینش خالی از هرگونه ادراکات ذاتی و بالفعل است و همه مفاهیم و تصورات ذهنی انسان از راه ادراکات حسی حاصل میشود و منظور از علم فطری در تقسیمات حکمای اسلامی، دانش بدیهی است، نه علمی که همراه با خلقت انسان است؛ برخلاف عقلگرایانی همچون دکارت که معتقد هستند مبادی و ریشههای ادراکات بشری ذاتی و فطری بشر است (مصباح، 1389الف، ص208و213؛ مطهری، 1375، ج6، ص260ـ265).
ازآنجاکه قضایای فطری با سرشت انسان هماهنگ هستند و در ذات انسان قرار دارند نیاز به دلیل در مقام ثبوت ندارند؛ ولی در مقام اثبات، اگر نظری باشد نیاز به دلیل دارد و مثلاً گزاره «خدا وجود دارد»، هرچند فطری انسان است و انسان در درون خود به خدا علم حضوری و گرایش دارد؛ اما این گزاره در مقام اثبات، نیاز به دلیل دارد و باید آن را با ادله اثبات کرد.