Abstract:
در آثار ملاصدرا با دو مدل از قاعده فرعیه مواجهایم. ملاصدرا در مواضعی، ثبوت ثابت در قاعده فرعیه را شرط و در برخی مواضع براساس عدم الزام ثبوت ثابت سخن میگوید. ملاصدرا در مواضع کاربست قاعده فرعیه نیز مختلف سخن میگوید و این نکته بر اهمیت موضوع میافزاید. این ناسازگاریها به جدال دوانی و دشتکی درباب قاعده فرعیه باز میگردند و لازم است براساس متون آنها، عبارات صدرا را تفسیر کرد. در این نوشتار سعی شده خوانشی نوین از ملاصدرا بر مدار منابع اندیشه او در حوزه فلسفی شیراز بدست داده و بر اساس نزاع دشتکی و دوانی در الزام یا عدم الزام ثبوت ثابت در قاعده فرعیه، چرایی این ناسازگاری را توضیح و دیدگاه دشتکی را به عنوان نظریه مختار ملاصدرا معرفی کرده و نشان دهیم که الزام ثبوت ثابت چه لوازمی را در فلسفه صدرایی به بار خواهد آورد.
In the Mulla Sadra’s works, there are two different accounts of the “principle of presupposition”. It seems that this two different accounts are inconsistent. There are strong intertextual relationships between Mulla Sadra and Jalal al-Din Davani and Sadr al-Din Dashtaki’s works. The two different accounts of Mulla Sadra can be traced back to a dispute between Davani and Dashtaki about this principle. Considering intertextual relationships in Mulla Sadra's works, I will present a new reading of Mull Sadra's real position on the meaning of the principle.
Machine summary:
در اين نوشتار سعی شده خوانشی نوين از ملاصدرا بر مدار منابع انديشه او در حوزه فلسفی شيراز بدست داده و بر اساس نزاع دشتکی و دوانی در الزام يا عدم الزام ثبوت ثابت در قاعده فرعيه ، چرايی اين ناسازگاری را توضيح و ديدگاه دشتکی را به عنوان نظريه مختار ملاصدرا معرفی کرده و نشان دهيم که الزام ثبوت ثابت چه لوازمی را در فلسفه صدرايی به بار خواهد آورد.
اگر بخواهيم سازمان فکری دشتکی را منسجم بخوانيم ، نظريه حمل فوق ، برخی مسائل فلسفی را نيازمند بازسازی میسازد؛ انکار نسبت در حمل ، تحليل ويژه او از مشتقات ، انواع ثبوت مبدا محمول برای موضوع ، قاعده فرعيه و اتصاف ماهيت به وجود 2 مهم ترين مسائلیاند که بر مدار نظريه حمل فوق ، دستخوش تغييراتی میگردند.
(همان ، ١١٠) دوانی با توسعه ای که در معنای اتحاد روا میدارد اولا اتحاد وجودی در حمل ذاتيات بر ذات را توضيح میدهد و ثانيا سعی میکند از نقض به قضايايی مانند «زيد اعمی» پاسخ گفته و اين دست قضايا را هم در زمره اتحاد در وجود تصوير نمايد.
به عقيده ملاصدرا میتوان همين توسعه را در ناحيه صفت داد و گفت : در اتصاف الف به ب ، بايد ب به گونه ای باشد که الف بتواند به آن ضميمه يا از آن انتزاع گردد و اين مهم الزام ثبوت ثابت و عدم الزام ثبوت مثبت له را در پی دارد.