Abstract:
معرفت شناسی، به عنوان بحثی مستقل در کتب فلاسفه پیشین مطرح نبوده است و تنها بعد از فلسفه کانت است که
این بحث به عنوان یک رشته مستقل آمده است و حتی در پارهای موارد - مانند خود فلسفه کانت - به عنوان تنها بحث
فلسفی ممکن مطرح شده است. در فلسفه اسلامی نیز اگر چه باب مستقلی تحت این عنوان به چشم نمیخورد ولی
اصول مباحث معرفتشناسی در ضمن دیگر مباحث فلسفی مطرح گردیده است. یکی از مباحث اصلی در فلسفه
اسلامی که ربط وثیقی با مباحث عمده معرفت شناسی دارد بحث وجود ذهنی است. مقاله حاضر با بیان یک برهان
تحلیلی از فلاسفه اسلامی درباره واقع نمایی علم آغاز میشود و سپس به بیان سه نظریه مشهور در بین حکماء و
متکلمین اسلامی میپردازد این سه نظریه عبارتند از
(1- قول به اضافه 2- نظریه اشباح 3- نظریه وجود ذهنی. پس با تبیین هر یک از این نظریات، از نظریه وجود ذهنی
به عنوان نظریه مورد اعتقاد عموم حکمای اسلامی یاد میکند، و نهایتا به بیان استدلال فلاسفه اسلامی موسوم به
قضایای حقیقیه میپردازد که به موجب آن اگر قائل به نظریه وجود ذهنی و تطابق کامل میان ذهن و خارج نشویم ناگزیر
قضایای حقیقیه را که قضایای بنیادی تشکیل دهنده کلیه علوم نظری میباشند از دست خواهیم داد.
Machine summary:
در «مباحث المشرقیه» در بحث در مقولات ضمن بیان اقسام کیف نفسانی به بیانی درباره علم و احکام آن در ضمن 28 فصل میپردازد و در اولین فصل بیان میکند که «علم به شی تنها از راه انطباع صورت معلوم در عالم حاصل میشود» (ص 319) و سپس به بیان ادله مشهور حکما در اثبات صورت ذهنیه مانند علم به صور ممتنعات و این که برای حکم به امتناع باید موضوع از دیگر امور متمایز باشد و این امر در خارج محال است پس باید در ذهن باشد پرداخته و سپس اشکالات مخالفان و منکران صورت ذهنیه را طرح و همه را رد میکند و در ضمن این انتقادات در پاسخ سومین انتقاد میگوید: «والجواب عمّا ذکروه ثالثا، أنّ ذلک انما یلزم اذا جعلنا العلم نفس الانطباع و امّا اذا جعلناه اضافة مخصوصة مشروطة بالانطباع فالمحال غیرلازم، فلنتکلم فی تحقییق ذلک» (ص 322) پس در این عبارت فخر رازی ضمن پذیرش صورت علمیه در نفس آنرا شرط کافی برای ادراک ندانسته و بلکه لازمه ادراک میشمارد و علم را عبارت از یک نوع اضافه مخصوصی میان نفس و این صورت منطبعه میداند.
»("مقالات فلسفی"، شهید مطهری، حکمت، 1369، ج3، ص174) ولی ظاهرا دلیلی بر نحوه قضاوت حضرت استاد در دست نیست و بلکه شواهد برخلاف این برداشت است زیرا همانگونه که در عبارت فخر دیده میشود وی میگوید «فذلک ممّا لاحاجة الیه فی البحث عن ماهیة العلم» و این جمله بخوبی میرساند که مقصود وی اینست که اینکه در کنار «رابطه اضافه» که به عقیده او تمام ماهیت علم همین است آیا امر حقیقی یا اضافه یا عدمی دیگری نیز وجود دارد یا نه به بحث «ماهیت علم» مربوط نمیشود و نه اینکه بطور مطلق دلیلی برای نفی یا اثبات یکی از این نظرات تلقّی شود.