Abstract:
نوشتار حاضر کوششی است در جهت تحلیل و واکاوی کهن الگوی مهم فردانیت و گذر از مصایب و مشکلاتی که قهرمان داستان در مثنوی «جمشید و خورشید» برای دستیابی به هویت با آن ها روبروست. کهن الگو به نشانه ها و نمادهای یکسان درفرهنگ های مختلف و اقوام گوناگون گفته می شود که «کارل گوستاویونگ» با مطالعات گسترده به آن ها دست یافت. فرایند فردانیت از کهن الگوهایی ست که یونگ از آن یاد می کند. به اعتقاد او؛ نفس انسان در بدو تولد هنوز به طور کامل شکل نگرفته و با گذر زمان آرام آرام رشد می کند و با از سر گذراندن فرایند فردانیت به آن چه باید باشد دست می یابد. فرایند فردانیت اشکال متفاوتی دارد و این بسته به افراد مختلف و فرهنگ های متفاوت دارد، تنها عامل مشترک در میان آن ها ظهور شمار معینی کهن الگوست که در ارتباط با مراحل گوناگون این فرایند پدید می آید. مثنوی جمشید و خورشید داستان پسر جوانی است که به دنبال دیدن رویای یک زن تصمیم می گیرد از شرق به غرب عالم سفر کند تا او را بیابد. او در طی این مسیر با موانع و مشکلات بسیاری از جمله: رسیدن به سرای جنیان، رویارویی با اژدها، مبارزه با اکوان دیو، غرق شدن در دریای مهیب، مخالفت پدر خورشید و جنگ با رقیب مواجه می گردد. علاوه بر کهن الگوی فردانیت، کهن الگوهای مهم دیگری مانند: صورت مثالی عنصر زنانه (آنیما)، پیر دانا، صورت مثالی مادر نیکوکار، اژدها، دریا، اعداد مختلف قابل بررسیست. اگرچه یونگ در قرن بیستم میلادی، موفق به کشف و معرفی کهن الگوهای مشترک در رویاها و اساطیر ملل مختلف شد اما این کهن الگوها بسیار دیرینه بوده وکاربرد آن ها در داستانی متعلق به ششصد سال پیش از این، نشانگر وجود ناخودآگاه جمعی در میان همه ی ملت ها و انسآن ها از گذشته تاکنون است چنان که با بررسی و معرفی این کهن الگوها در ادبیات کهن هر ملت می توان این مهم را به اثبات رساند.جمشید قهرمان داستان با دیدن رویای آنیمای خود (خورشید) سفری پرمخاطره را آغاز می کند. درطی این راه با نیروهای پلید درونش مبارزه می کند و آن ها را شکست می دهد. با شکست دادن شهوت ها وصفات رذل وجودی جمشید صلاحیت آن را می یابد که به سفر خود ادامه دهد. همچنین او در طی این مسیر از راهنمایی ها و کمک پیر خردمند و پری مهربان یاری می گیرد و با عبور از دریای ژرف وبیشه پهناور، درنهایت به سرزمین معشوق می رسد. آخرین مرحله دستیابی به خورشید نبرد او با رقیب است که از این مرحله نیز به سلامت عبور می کند و با خورشید ازدواج می کند.
Machine summary:
comتاریخ دریافت مقاله: 28/9/89 تاریخ پذیرش مقاله: 23/9/90"/>( دانشگاه اصفهان دانشگاه الزهرا تهران چکیده نوشتار حاضر کوششی است در جهت تحلیل و واکاوی کهنالگوی مهم فردانیت و گذر از مصایب و مشکلاتی که قهرمان داستان در مثنوی جمشید و خورشید برای دستیابی به هویت، با آنها روبهروست.
اگرچه یونگ در قرن بیستم میلادی، موفق به کشف و معرفی کهنالگوهای مشترک در اساطیر ملل مختلف شد، این کهنالگوها بسیار دیرینه بودهاند و کاربرد آنها در داستانی متعلق به ششصد سال پیش از این، نشانگر وجود ناخودآگاه جمعی در میان همهی ملتها و انسانها، از گذشته تاکنون است.
آغاز این سفر، شروع حرکت و تلاش نوجوان داستان در نقش قهرمان برای دستیابی به هویت خود و کسب وحدت درونی است و اینکار میسر نمیشود مگر با جداشدن از خانواده و ترک وابستگی به آنها.
کهنالگوهایی که قهرمان قصه با آنها روبهرو میشود به ترتیب شامل: آشنایی با عنصر مادینه (خورشید)، پیر دانا (مهراب)، مادر نیکوکار (ملکهی پریان)، اژدها و اکوان دیو (تحت عنوان کهنالگوی سایه)، دریای خروشان، بیشه و اعداد مختلف است.
جمشید باید اژدها را از بین ببرد، با دیو مبارزه کند، از آبهای خروشان عبور کند و دختر محبوبش را از چنگال رقیب بدکردار، نجات دهد تا فردیت و تمامیت خود را به اتمام رساند؛ چرا که قهرمان قصهها به زعم یونگ، «معرف انانیت هستند و هویت نیز عبارت است از کلیت و تمامیت روان و بنابراین مرکز نظام بخش سراسر شخصیت و منش تا حدی پرتویی از همین هویت است.