Abstract:
کی از موضوعات تامل برانگیز در علم اقتصاد بحث قابل اتکا بودن و صحت بنیان ها و مبانی فلسفی، فکری و منطقی مکاتب مختلف اقتصادی است. مکتبی که اغلب به ما آموخته میشود، همان سنت فکری غالب یا اقتصاد متعارف است؛ بطوریکه بیشتر مطالعات اقتصادی مبتنی بر آموزه های این مکتب است و بر اساس آن اقدام به ارائه رهنمودهای سیاستی میکنیم، از این رو پرسش این است که آیا این مکتب اقتصادی از صحت کافی برخوردار است؟ به عبارت دیگر، آیا میتواند تبیین قابل قبولی از پدیده های اقتصادی ارائه کند یا اینکه با کاستیهای فراوانی روبرو است؟ آیا توسل به روش های صوری در راه تبیین موضوعات مورد مطالعه کمکی به اقتصاد متعارف و/یا ارتدکس اقتصادی کرده است؟ یا اینکه برعکس، باعث پیدایش ضعف های اساسی در آن شده است. در این مقاله، ضمن پرداختن به این موضوعات نشان خواهیم داد که گرایشهای روششناختی خاص در اقتصاد متعارف، بویژه توسل به روش شناسی قیاسی ریاضیاتی، موجب بوجود آمدن نقایص و کاستی های قابل توجهی در این سنت فکری شده است. بیشک این موضوع میتواند خود دلیلی مهم برای هدایت مطالعات اقتصادی به سمت مکاتب بدیل و دگراندیشی باشد که کمتر ایده ال گرایانه بوده و ربط بیشتری به مسائل کشورهای در حال توسعه دارند.
Machine summary:
"قبل از ادامه بحث باید تأکید شود که برخلاف تصور رایج،این بحثها از اهیمت اساسی برخوردارند و هرگز نمیتوان از آنها غفلت کرد؛زیرا چنین غفلتی باعث میشود که بعد از سالها تحصیل در رشته علم اقتصاد-البته با فرض اینکه فرد موفقی در این عرصه باشیم-همچون رابرت سولو،یکی از اقتصاددانان شهیر و سرشناس قلبمان بشکند،از اینکه نمیدانستهایم"چه چیز علم اقتصاد غلط است"2و از اینرو دچار یأس و دلسردی خواهیم شد و تصور خواهیم کرد که تمام آنچه انجام دادهایم"اتلاف وقت"بوده است.
2 البته تلاشهای دیگری نیز برای غلبه بر این مشکل شده است(همچون توسل به نگرش اثباتگرایانه فریدمن،ابطالگرایی پوپر،برنامه تحقیقاتی لاکاتوش)اما هیچکدام نتوانسته تضاد موجود بین معرفتشناسی و روششناسی در جریان اصلی علم اقتصاد را از بین ببرد.
اما چرا اقتصاد ارتدکس تا این حد به روششناسی قیاسی-ریاضیاتی متوسل شد؟به این موضوع در مقاله تا حد امکان پرداختیم،اما علاوه بر آن میتوان به این نکته نیز اشاره کرد که اقتصاددانانی همچون"جونز و والرس"،با توجه به شرایط زمانی آن روزگار،تصور میکردند معرفت حقیقی تنها از طریق استدلالهای ریاضیاتی حاصل میشود و سایر شیوههای استدلال نوعی مهملگویی است.
اما،این طرز تلقی و برخورد اقتصاددانان ارتدکس با موضوعات و مسائل اقتصادی و اجتماعی؛بویژه پس از جنگ جهانی دوم،باعث شده است که مشکلات و ناسازگاریهای در این سنت فکری بوجود آید که عدم توجه به آنها و عدم تلاش برای برطرف ساختن آنها میتواند علم اقتصاد را با مشکلات بیشتری روبرو سازد که در این مقاله ما به برخی از آنها اشاره کردیم."