خلاصه ماشینی:
"همانگونه که با سرعت همراه مرد راه میرفت زمزمه کرد: -تو همسر منی و ما تازه ازدواج کردهایم.
لحظهای مکث کرد و گفت: -باشه!ما دو ماه است ازدواج کردهایم.
یادت میمونه؟ زن که نزدیک بود سکندری برود بیآنکه از سرعتش بکاهد خودش را جمعوجور کرد و با خوشحالی گفت: -ها!ها!
زن باز هم با گوشه روسریاش عرق چهرهاش را خشک کرد: -ها!ها!پدرم دارد میمیرد!ما با هم رفته بودیم به برادر من سر بزنیم و...
بعد به زن نگاه کرد و همزمان با پرسش مردان مسلح گفت: -همسرم است:اسمش حلقه ماه است.
مرد بیآنکه به حرفهای زن توجه کند ادامه داد: -صدای گلولهها را میشنوی؟!خیلیها کشته شدهاند.
زن قدری از زمین فاصله گرفت و خواست بلند شود که مرد با لحن ملایمی گفت: -بخواب!صدای گلولهها را نمیشنوی!
مرد داد زد: -من شوهر تو هستم!گلنظر،تو حلقه ماه همسر منی!ما دو ماه است ازدواج کردهایم."