چکیده:
این مقاله بر آن است تا محتوای دموکراسی را با توجه به منظر کلاسیک جدید مورد مطالعه قرار داده و نشان دهد که چرا و چگونه دموکراسی جدید، به جای پرداختن به مسئله دموکراسی و اینکه دموکراسی به عنوان روشی برای حکومت مناسب است یا خیر، به این مسئله پرداخته است که ترازوی دموکراسی فارغ از مطلوبیت برای تشخیص حکومت مختار، گریز راه ممکن است. این مقاله همچنین نشان میدهد که دموکراسی جدید به جهات اومانیستی آن، با آنچه که در مکاتب دینی به جهت توجه به مسئله سعادت از سیاست مدن مورد تقاضا قرار میگیرد، متفاوت است. این مقاله با مرور مسئله دموکراسی، ضمن بازخوانی دموکراسی و بحرانهای ناشی از دوره سرمایه داری در ادغام لیبرالیسم با دموکراسی که به روش تاویل متن و تجربه تاریخی از دموکراسی قرائت میکند، و نیز بازخوانی دموکراسی جدید، ضمن توجه به محتوای دموکراسی، و نه قالبها، به دنبال این پرسش است که آیا دموکراسی مبتنی بر نظام لیبرالیستی و اخلاق سرمایه داری که در عصر سکولار مورد توجه تجددگرایان بوده است، بدون رویکرد دینی، با محوریت آموزش و تربیت انسان، میتواند بدون در غلتیدن در بحران معنویت و ویرانگری انسان مدرن را به سعادت رهنمون کند. این مقاله نشان میدهد که چرا و چگونه غایت اندیشی و اخلاق فضیلت، در نظام مردمسالاری دینی میتواند به عنوان مکملی برای خروج از بحران معاصر در جریان دموکراسی باشد
خلاصه ماشینی:
اﯾﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺑﺎ ﻣﺮور ﻣﺴـﺌﻠﻪ دﻣﻮﮐﺮاﺳـﯽ، ﺿـﻤﻦ ﺑـﺎزﺧﻮاﻧﯽ دﻣﻮﮐﺮاﺳـﯽ و ﺑﺤﺮانﻫﺎی ﻧﺎﺷﯽ از دوره ﺳﺮﻣﺎﯾﻪداری در ادﻏﺎم ﻟﯿﺒﺮاﻟﯿﺴﻢ ﺑﺎ دﻣﻮﮐﺮاﺳﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ روش ﺗﺄوﯾﻞ ﻣﺘﻦ و ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺗﺎرﯾﺨﯽ از دﻣﻮﮐﺮاﺳﯽ ﻗﺮاﺋﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ، و ﻧﯿﺰ ﺑﺎزﺧﻮاﻧﯽ دﻣﻮﮐﺮاﺳﯽ ﺟﺪﯾﺪ، ﺿﻤﻦ ﺗﻮﺟﻪ ﺑـﻪ ﻣﺤﺘﻮای دﻣﻮﮐﺮاﺳﯽ، و ﻧﻪ ﻗﺎﻟﺐﻫﺎ، ﺑﻪدﻧﺒﺎل اﯾﻦ ﭘﺮﺳﺶ اﺳﺖ ﮐﻪ آﯾﺎ دﻣﻮﮐﺮاﺳـﯽ ﻣﺒﺘﻨـﯽ ﺑـﺮ ﻧﻈـﺎم ﻟﯿﺒﺮاﻟﯿﺴﺘﯽ و اﺧﻼق ﺳﺮﻣﺎﯾﻪداری ﮐﻪ در ﻋﺼﺮ ﺳﮑﻮﻻر ﻣﻮرد ﺗﻮﺟﻪ ﺗﺠﺪدﮔﺮاﯾﺎن ﺑﻮده اﺳﺖ، ﺑﺪون روﯾﮑﺮد دﯾﻨﯽ، ﺑﺎ ﻣﺤﻮرﯾﺖ آﻣﻮزش و ﺗﺮﺑﯿﺖ اﻧﺴﺎن، ﻣﯽﺗﻮاﻧﺪ ﺑﺪون در ﻏﻠﺘﯿﺪن در ﺑﺤﺮان ﻣﻌﻨﻮﯾﺖ و وﯾﺮاﻧﮕﺮی اﻧﺴﺎن ﻣﺪرن را ﺑﻪ ﺳﻌﺎدت رﻫﻨﻤﻮن ﮐﻨﺪ.
اﯾﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺑﺎ اﯾﻦ ﻣﻔﺮوض ﮐﻪ ﮐﻼف دﻣﻮﮐﺮاﺳﯽ ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ ﻣﺤﺘﻮای دﻣﻮﮐﺮاﺳﯽ ﯾﻌﻨﯽ اﻟﺰاﻣﺎت ﺟﻬﺎنﺷﻨﺎﺧﺘﯽ و اﺟﺘﻤﺎﻋﯽﭘﺬﯾﺮی ﺳﯿﺎﺳﯽ رﯾﺸﻪ در آﻣﻮزهﻫﺎی ﺳﻘﺮاﻃﯿﺎن دارد، ﻧﺸﺎن ﻣﯽدﻫـﺪ ﮐـﻪ اﯾﻦ ﮐﻼف ﻋﻠﯽرﻏﻢ ﮔﺴﺴﺖﻫﺎی ﺗﺎرﯾﺨﯽ ﻫﻤﭽﻨﺎن ﺑﻪ راه ﺧﻮد اداﻣﻪ داده اﺳﺖ؛ ﺑﺎ اﯾﻦ ﺗﻔﺎوت ﮐﻪ در دوره ﺟﺪﯾﺪ ﭘﺮﺳﺶ از دﻣﻮﮐﺮاﺳﯽ و ﻣﻄﻠﻮﺑﯿﺖ آن ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﺮد و ﺑﻪ ﭘﺮﺳﺸﯽ ﺑﺮای دﻣﻮﮐﺮاﺳﯽ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان روﺷﯽ ﺑﺮای رﻗﺎﺑﺖ ﻣﯿﺎن ﻣﻠﻞ، و ﮐﺎرآﻣﺪی ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪ.
دﻣﻮﮐﺮاﺳﯽ و ﺑﺤﺮان ﻣﻌﻨﻮﯾﺖ دﻣﻮﮐﺮاﺳﯽ ﺟﺪﯾﺪ ﺑﺎ وﺟﻮد ﺑﺤﺮانﻫﺎی ﭘﯽدرﭘﯽ در دوره ﺗﺠﺪد، ﺗﺎﮐﻨﻮن ﺗﻮاﻧﺴﺘﻪ اﺳـﺖ در ﻣﻘﺎﺑـﻞ ﻧﻈﺮﯾﻪﻫﺎی ﻗﺪﯾﻢ ﺳﻌﺎدت، راه ﺧﻮد را در ﺟﻬﺎت ﺳﮑﻮﻻر در ﭼﺎﻟﺶ ﺑﺎ ﻧﻈﺮﯾﻪﻫﺎی رﻗﯿﺐ ﺑﺎز ﮐﻨـﺪ؛ و ﺑﻪﻧﻈﺮ ﻣﯽرﺳﺪ ﮐﻪ ﺑﻮرژوازی ﺑﻪﻋﻨﻮان ﻣﻮﺗﻮر ﻣﺤﺮﮐﻪ ﻧﻈـﺎم ﺳـﺮﻣﺎﯾﻪداری ﺑـﺎ ﺣﺎﮐﻤﯿـﺖ ﻟﯿﺒـﺮال دﻣﻮﮐﺮاﺳﯽ ﮐﻤﺎﮐﺎن ﺑﺎ ﺗﻮﻓﯿﻖ ﺑﺴﯿﺎری در ﺗﻮﺟﯿﻪ ﺑﯽﺑﺪﯾﻞ ﺑﻮدن وﺿﻊ ﻣﻮﺟـﻮد، ﻫﻤـﺮاه ﺑـﻮده؛ و ﺑـﺎ درﻫﻢ ﭘﯿﭽﯿﺪن ﻣﺮزﻫﺎی ﻧﺎﻣﺮﺋﯽ ﻣﯿﺎن ﺳﻪ ﺣﻮزه ﺳﯿﺎﺳﺖ، اﺧﻼق، و دﺳـﺘﯿﺎﺑﯽ ﺑـﻪ ﻣﻌﺮﻓـﺖ ﺑﺸـﺮی ﺗﻮاﻧﺴﺘﻪ اﺳﺖ ﺧﻮان ﻣﺪرﻧﯿﺘﻪ را ﺑﺎ ذاﺋﻘﻪﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺸﺮی ﻫﻤﺴـﻮ ﮐﻨـﺪ.