چکیده:
بیشتر شارحان فلسفه کلاسیک به ویژه کسانی که بر فلسفه فلوطین تمرکز کرده اند، برآنند که وی بر خلاف فیلسوفان دوره شکوفایی فلسفه در یونان، به خصوص افلاطون در مقام بنیادگذار فلسفه سیاسی، به سیاست و تدوین طرحی از نظام سیاسی نیک به عنوان شالوده و مبنای فلسفه سیاسی قدیم، التفاتی نداشته است. اگرچه فلوطین به مقولاتی چون دولت، حکومت، آزادی و عدالت به صورت مستقل نپرداخته است و از این حیث نمی توان وی را فیلسوف سیاسی قلمداد نمود، اما به زعم ما می توان دلالت ها و تضمناتی سیاسی را در فلسفه] «غیرسیاسی » وی مورد ملاحظه قرار داد و از آن طریق طرحی از «فلسفه سیاسی » فلوطین تدوین کرد. تلاش ما در این مقاله، احصای برخی از مهم ترین این دلالت ها و مرتبط ساختن آن ها با یکدیگر به نحوی است که بتوان از آن منظومه ای ناظر بر آرمانی سیاسی تدوین کرد.
Interpreters of classical philosophy, especially those concentrating on the
philosophy of Plotinus, mostly believe that he, in contrast with Plato who
laid the foundations of political philosophy, was not concerned with politics
and the introduction of an efficient political system as the basis for the
classical political philosophy. While Plotinus did not explicitly address issues
such as administration, government, freedom, and justice, the authors of
this paper believe that his non-political philosophy carries some political
implications which can be tapped to compile his political philosophy.
Therefore, they seek to find and fit these implications together in order to
complete the picture of Plotinus’s political philosophy.
خلاصه ماشینی:
(Ousager, 2005, pامـا نکتـهای کـه وجـود دارد ایـن اسـت کـه بـهواسـطة سرشـت عقلـی ـ ـ ـ ـ ــ ـ ــ ــ تفکر فلوطین و وامداری چشمگیرش از سنت فلسفة یونانی بـه ویـژه افالطـون، مـی تـوان بـا اسـتفاده از همین تضمنات سیاسی، طرحـی از «فلسـفة سیاسـی» مـورد نظـر فلـوطین تـدوین کـرد.
. (Ibid, p با این مقدمه، راه برای ورود به بحث اصلی مقاله هموار می گردد، یعنی تالش درجهت نشان دادن اینکه اگر بتوان از چیزی با عنوان «فلسفة سیاسی» فلوطین با تعریف موسعی کـه از آن بـه دسـت خـواهیم داد سخن گفت، این فلسفة نمیتواند نافی شالودههای اساسی فلسفة سیاسی افالطون باشد.
"هنـری بلومنمتال" شارح برجستة فلسفة فلوطین -بیشتر تـأمالتش را حـول نفـس شناسـی وی متمرکـز سـاخته است- اظهار میدارد: «نزد فلوطین، نفس که از طریق ماده به نفوس فردی شکل می بخشد، بـا مـاده مـرتبط نیست بلکه برخالف رأی ارسطو با بدن (سوما) که خود ترکیبی از صورت و مـاده اسـت، مرتبط است.
)(Strauss, 1975, p vii یکی از مهم ترین فقراتی که می توان برای نشان دادن نسبت میان فلسفة سیاسی نوافالطـونی آن گونـه که از سوی فلوطین روایت می شود و هم پرسه قوانین افالطون بدان استناد کرد، فقرة هفتم از دفتر نهم از انئاد ششم است که فلوطین آن را با شرح صعود نفس بهسوی واحد آغاز میکند.
بر اسـاس ایـن، شـهروند آرمـانی «سـالم»، موظـف بـه خـدمت به دیگر شهروندان در جهت ارتقای آنان، چه ازحیث نظری و چه ازحیث عملی اسـت (فلـوطین، پیشـین، ص024) اگر بپذیریم که سیاست آرمانی فلوطین ناظر بر هم پرسة قوانین افالطون است، آنگاه روشن مـی گـردد که شهر افالطونی وی، یک کمال مطلوب ممکن است.