چکیده:
یکی از مؤلفههای اساسی اندیشه دینی در سالهای پس از دهه 1320، ظهور
برداشتهای روشنفکری از دین در کنار رویکردهای سنتی و رهیافت
اجتهادی بود.
این برداشتها که شامل طیفهای مختلفی است، با این ایده که امروزه
نگرش سنتی از دین، کارآیی لازم را ندارد، به تفسیرهای جدیدی، براساس
آموزههای علمی و جامعهشناختی پرداختند و به این ترتیب ادبیات
جدیدی را در عرصه دین موجب گشتهاند.
خلاصه ماشینی:
"مشروطیت و رویدادهای متعاقب آن به شدت به عوامل سنتی مشروعیت سیاسی ضربه زد و اختلافهای شدیدی بین موافقان و مخالفان مشروطه، در میان علمای شیعه، برانگیخت و همچنین استبداد پس از آن، به طور شگفتآوری رشد اندیشه دینی و سیاسی روحانیان شیعه در چارچوبی که انقلاب مشروطیت پدید آورده بود را متوقف ساخت و همان طوری که حمید عنایت تأکید میورزد، شرایط برای باز اندیشی این اندیشهها تا سالهای پس از جنگ دوم جهانی که توأم با برهم خوردن موازنه نیروهای سیاسی و سقوط دیکتاتوری رضاخان بود، مهیا نشد.
در کنار رشد اندیشههای مارکسیستی در دهه بیست، که در تقابل با دین بود، سنتهای دینی مورد هجوم و نقد کسانی چون کسروی قرار داشت که در نهایت منجر به گشوده شدن فضای جدیدی برای بازپروری اندیشه دینی گردید، هرچند واکنش روحانیت به این تحولات، سازماندهی شده نبود و به همین لحاظ شفاف نیز نمیباشد، ولی کوششهای انجام شده، ادبیات قابل کاوشی را جهت تجزیه و تحلیل عنصر اندیشه دینی ـ سیاسی شیعه به جای گذاشت.
80 از این رو احیای دینی در دیدگاه او طرح آنچه درباره دین گفته شده است، نبود، بلکه او به دنبال یک نوع اعتراضگرایی و رنسانس اسلامی بود: جامعه خوابآلوده و متحجر ما اکنون بیش از هر چیز به چنین مصلحانی ـ به ویژه لوتر و کالون ـ معترض نیازمند است؛ مصلحانی که خود با اسلام دقیقا آشنا باشند و نیز با اجتماع و باورها و نیازهای زمان، و بدانند که بر چه اصولی باید تکیه کنند، علیه چه پایگاههایی باید به اعتراض بپردازند."